کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غربیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غربیب
لغتنامه دهخدا
غربیب . [ غ ِ ] (اِخ ) ابوالحسن غربیب بن خلف بن قاسم الخطیب القیسی المجریطی نزیل «مالقه ». از اهل علم بود و دارای تصنیفی است . (از الحلل السندسیة چ 1936م . ج 1 ص 457).
-
غربیب
لغتنامه دهخدا
غربیب . [ غ ِ ] (اِخ ) صاحب الحلل السندسیة گوید: وی شاعر مردم طلیطله بود و وی را بسیار دوست میداشتند و در قیام این شهر به مخالفت حکم بن هشام (متوفی 206 هَ . ق .) به رهبری عبیدةبن حمید، این شاعر یکی از محرکان مردم طلیطله به انقلاب بود. رجوع به کتاب مذ...
-
غربیب
لغتنامه دهخدا
غربیب . [ غ ِ ] (ع اِ) نوعی از انگور سیاه باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). نوعی انگور سیاه طائفی ، و آن از بهترین انگورها باشد. || (ص ) پیر که به خضاب موی را سیاه دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سگ سیاه . (دهار). || اسود غربیب ؛ سخت سیاه . (منتهی ا...
-
جستوجو در متن
-
غرابیب
لغتنامه دهخدا
غرابیب . [ غ َ ] (ع اِ) ج ِ غِربیب . (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ) : و من الجبال جدد بیض و حمر مختلف الوانها و غرابیب سود. (قرآن 27/35). در ترکیب غرابیب سود (به معنی سیاه تند) سود بدل از غرابیب است نه تأکید، زیرا تأکید الوان مق...
-
شهباز
لغتنامه دهخدا
شهباز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهباز. جانوری است شکاری که به جثه از باز بزرگتر و به گیرائی کمتر میباشد و باز بزرگ را نیز گویند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) : خِرد است آنکه ترا بنده شدستند بدوبه زمین شیر و پلنگ و به هوا بر شهباز. ناصرخسرو.نظام دین شه ...
-
انگور
لغتنامه دهخدا
انگور. [ اَ ] (اِ) میوه ٔ رز. میوه ٔ مو. این میوه بصورت یک خوشه ٔ مرکب از دانه هاست که هریک را حبه یا دانه ٔ انگور گویند و آنها بشکل کروی ، بیضوی ، تخم مرغی برنگها و به اندازه های مختلف اند. (فرهنگ فارسی معین ). عنب . در خبر است که آدم و حوااول چیزی ...