کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غربا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غربا
لغتنامه دهخدا
غربا. [ غ ُ رَ ] (ع ص ، اِ) غرباء. غریبان . رجوع به غرباء شود : قیمت عدل بر آن نهند، و رقم برزنند و به غربا فروشند... و غربا بیامدندی و همچنان دربسته بخریدندی ...و غربا تجارت کازرون در باقی نهادند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 146). و رعایت حقوق غربا از ...
-
واژههای مشابه
-
غرباً
لغتنامه دهخدا
غرباً. [ غ َ بَن ْ ] (ع ق ) حد غربی ، مقابل شرقاً: غرباً به کوچه ٔ بن بست .
-
واژههای همآوا
-
غرباً
لغتنامه دهخدا
غرباً. [ غ َ بَن ْ ] (ع ق ) حد غربی ، مقابل شرقاً: غرباً به کوچه ٔ بن بست .
-
جستوجو در متن
-
شرقاً
لغتنامه دهخدا
شرقاً. [ ش َ قَن ْ ] (ع ق ) مقابل غرباً. حد شرقی : شرقاً به خیابان متصل است . (یادداشت مؤلف ). از جهت مشرق . مقابل غرباً: ایران محدود است شرقاً به افغانستان و غرباً به ترکیه و عراق . (فرهنگ فارسی معین ).
-
زینو
لغتنامه دهخدا
زینو. (اِ) نوعی از جامه ٔ پشمین که غربا و مساکین میپوشند. (آنندراج ). پوشاکی پشمینه مر گدایان را. (ناظم الاطباء).
-
غریب خواب
لغتنامه دهخدا
غریب خواب . [ غ َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) اطاق یا خانه های ممحض برای کرایه دادن به غربا در شب .
-
غریب اشمار
لغتنامه دهخدا
غریب اشمار. [ غ َ اِ ] (ن مف مرکب ) در عداد غربا. در شمار غریبان : این غریب اشمار را نبود وفا. مولوی .رجوع به غریب شمار شود.|| غرشمال . قرشمال .
-
مملحه
لغتنامه دهخدا
مملحه . [ م ِ ل َ ح َ ] (ع اِ) صورتی از مملحة. نمکدان : دهد ملیح ز منکوحه ٔ ملیحه ٔ خویش نشان مملحه ٔ خوان شهری و غربا.سوزنی .
-
غریب شمار
لغتنامه دهخدا
غریب شمار. [غ َ ش ُ / ش ِ ] (ن مف مرکب ) در عداد غربا : می دان که جان ز روی شناسان آن سراست .مشمارش از غریب شماران این سرا. خاقانی .رجوع به غریب اشمار شود.
-
غریبستان
لغتنامه دهخدا
غریبستان . [ غ َ ب ِ ] (اِ مرکب ) محل غریبان . جای غربا. || گورستان . مقبره : قافله بازآید اندر شهر بی دیدار ماما به تیغ قهر حق کشته ٔ غریبستان شویم . سنائی .تا که در منزل حیات بودسال دیگر که در غریبستان ؟سعدی .
-
غریب گز
لغتنامه دهخدا
غریب گز. [ غ َ گ َ ] (اِ مرکب ) جانورکی که غسک و ساس نیز گویند. (ناظم الاطباء) . نوعی کنه که در دامغان هست و گزیدگی آن بیماری ممتد و گاه منجر به هلاکت گردد، و نوعی از آن در میانج هست که آن را مَلَه نامند. این حشره غالباً در کاروانسراهای راه تهران به ...
-
مبا
لغتنامه دهخدا
مبا. [ م ُ ] (اِ) روده ٔ گوسفند که از برنج و قیمه پر کرده پزند. (آنندراج ). یکنوع طعامی که از روده ٔ گوسپند پر کرده از مصالح سازند و مبار نیز گویند. (ناظم الاطباء) : روده ٔ گند را کنند مبابود آن نیز روزی غربا. یحیی کاشی (از آنندراج ).رجوع به مبار شود...