کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ َ ] (اِخ ) (الَ ...) در زمان قدیم به قسمت جنوب غربی اسپانیا و مخصوصاً به پرتقال جنوبی اطلاق می شد و پس از انقراض امویین ملوک الطوائفی شد. (از اعلام المنجد). رجوع به مغرب اقصی شود.
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ َ ] (اِخ ) (بنوالَ ...) امرائی از عرب تنوخ اند که پس از بازگشت صلیبی ها از بیروت به این شهر استیلا یافتند (1294 م .) 90 تن سوار داشتند در هر شهری سی نفر از ایشان برای حراست سرحد مقیم شده بودند نخستین آن امرا، بُحتُر پس از وی فرزندش کرامة سپ...
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ َ ] (اِخ ) نامی است که آن را به مغرب اقصی اطلاق کنند. (اعلام المنجد).
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ َ ] (اِخ ) یکی از ایالات مغرب اقصی است که شامل فاس و مراکش است . از تنگه ٔ سبته شروع و در امتداد کناره های اقیانوس اطلس به وادی بوینجه (سبو) منتهی می شود. اراضی آن مرتفع است و از جبال درن به وسیله ٔ رودخانه های بسیاری جدا می گردد. این ایالت...
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ َ ] (ع مص ) پنهان گردیدن . غایب شدن . دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرونشستن . (غیاث اللغات ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رفتن . به یک سو شدن . || شادمانی کردن . || تمادی و درنگی کردن . || ریخته گردیدن اشک . (منته...
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درخت پده . (منتهی الارب ) (برهان قاطع) . نام درختی است که هرگز بار و میوه ندهد. (برهان قاطع ذیل پده ). درخت پده که کبودرنگ باشد و بر لب رودخانه ها روید، و در صحاح به معنی درخت سپیدار نوشته . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). پُده ...
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ ُ ] (ع اِمص ) دوری از جای و دیار خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوری از وطن . (المنجد). غربت .
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ ُ رُ ] (ع ص ، اِ) مسافر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غریب . (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). || نادر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || نهی غرب ؛ جائی است . (منتهی الارب ).
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ ُ] (ع اِ) ج ِ غُراب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ ُرْ رَ ] (اِخ ) نام کوهی به شام . (منتهی الارب ). کوهی است در شام در دیار کلب ، و در نزد آن چشمه ٔ آبی است موسوم به غربة. متنبی گوید : عشیة شرقی الحدالی و غرب . (از معجم البلدان ). || ابوزید گوید غرب آبی است در نجد سپس در شریف از آبهای بنی ...
-
واژههای مشابه
-
گیلان غرب
لغتنامه دهخدا
گیلان غرب . [ ن ِ غ َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش گیلان غرب از شهرستان شاه آباد. واقع در 94هزارگزی باختر شاه آباد و 60هزارگزی جنوب خاوری قصرشیرین ، در قسمت علیای دره ٔ گیلان . مشخصات جغرافیایی آن به شرح زیر است :طول 45 درجه و 55 دقیقه .عرض 34 درجه و 7 ...
-
گیلان غرب
لغتنامه دهخدا
گیلان غرب . [ ن ِ غ َ ] (اِخ ) یکی از بخشهای سه گانه ٔ شهرستان شاه آباد. مشخصات آن به شرح زیر است : از طرف شمال ، به بخشهای سرپل ذهاب ، کرند مرکزی ، شاه آباد، از طرف جنوب ، شهرستان ایلام از خاور به دهستان منصوری و بخش شیروان چرداول از طرف شمال باختری...
-
غرب اقصی
لغتنامه دهخدا
غرب اقصی . [ غ َ ب ِ اَ صا ] (اِخ ) در تاریخ ایران باستان آمده ، از جغرافیای سترابون صری استنباط می شود که غرب اقصی برای عالم آنروزی مملکت ایبریها (اسپانیای کنونی ) بوده ، و شرق اقصی هندوستان . در اعلام المنجد ذیل الغرب چنین آمده : غرب اسمی بود که در...
-
غرب العین
لغتنامه دهخدا
غرب العین . [ غ َ بُل ْع َ ] (ع اِ مرکب ) ناسوری که در ماق انسی چشم حادث می شود. رجوع به غرب شود.