کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرامت زده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرامت زده
لغتنامه دهخدا
غرامت زده . [ غ َ م َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کسی که غرامت کشد. تاوان زده . تاوان کشیده .
-
واژههای مشابه
-
غرامت خواستن
لغتنامه دهخدا
غرامت خواستن . [ غ َ م َ خوا / خا ت َ ](مص مرکب ) تاوان خواستن . غرامت طلبیدن : به عمری از رخ خوب تو برده ام نظری کنون غرامت آن یک نظر چه میخواهی ؟سعدی (بدایع).
-
غرامت ستاندن
لغتنامه دهخدا
غرامت ستاندن . [ غ َ م َ س ِ دَ ] (مص مرکب ) غرامت ستدن . تاوان گرفتن : درویش مکن ناله ز شمشیر احباکاین طایفه از کشته ستانند غرامت .حافظ.
-
غرامت ستدن
لغتنامه دهخدا
غرامت ستدن . [ غ َ م َ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تاوان گرفتن . غرامت گرفتن . غرامت کردن . غرامت ستاندن . رجوع به غرامت ستاندن شود.
-
غرامت کردن
لغتنامه دهخدا
غرامت کردن . [ غ َ م َ ک َ دَ] (مص مرکب ) تاوان گرفتن . غرامت گرفتن : خون ما ریزد و بیرون برد از خنده لبت کس به تنگ شکرش نیز غرامت نکند.میرخسرو (از آنندراج ).
-
غرامت کشیدن
لغتنامه دهخدا
غرامت کشیدن . [ غ َ م َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به عهده گرفتن غرامت . تاوان کشیدن : کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی کآنچه بود گناه او من بکشم غرامتش . سعدی (طیبات ).چندانکه ملامت دیدی و غرامت کشیدی ترک تصابی نکردی . (گلستان سعدی ).آنکه ز بیگنه کشی ...
-
جستوجو در متن
-
غرم
لغتنامه دهخدا
غرم . [ غ ُ ] (ع اِ) هرچه ادایش لازم باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || وام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || تاوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غرامت . خلیل گوید: «الغرم لزوم نائبةفی مال من غیر جنایة». (اقرب الموارد) : چند فرعونا کشی ب...
-
شتابزدگی
لغتنامه دهخدا
شتابزدگی . [ ش ِ زَ دَ /دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شتاب زده . دست پاچگی .استعجال . مقابل آهستگی و نرمی . مقابل تأنی . تعجیل و عجله . چالاکی . عجله ٔ بسیار. (ناظم الاطباء). تَعَجرُف . خَدَب . رَهَق . عَجرَفَة. قاهِرَة. قَهیرَة. قَهمَزا. نَمَل . ...
-
تاوان
لغتنامه دهخدا
تاوان . (اِ) غرامت . (صحاح الفرس ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ دهخدا) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (ناظم الاطباء). جریمانه . (ناظم الاطباء). جریمه . وجه خسارت . جبران ضرر : به تاوانْش دینار بخشم ز گنج بشویم دل غمگساران ز رنج . فردوسی ...
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...
-
حجاز
لغتنامه دهخدا
حجاز. [ ح ِ ] (اِخ ) سرزمین معروف . مکة و مدینة و طائف و روستاهای آنها. و از آنروی بدین ناحیت حجاز گویند که حاجز و فاصل و حائل است میان نجد و تهامة یا بین نجد و سراة اولاَِنّها اُحتجزت بالحرار الخمس : ِحرّةُ بنی ُسلیم و راقم و لیلی و شوران والنار. (م...
-
تبریز
لغتنامه دهخدا
تبریز. [ ت َ ] (اِخ ) نام شهری است در آذربایجان در اقلیم پنجم ... و مردم آنجا اکثر آهنگرند و جلال الدین سیوطی در لب الالباب نوشته که تبریز بالکسر شهری است قریب آذربایجان و این معرب آن است . (غیاث اللغات ). هدایت در انجمن آرا گوید: در شمال مغرب ایران ...
-
اردوان پنجم
لغتنامه دهخدا
اردوان پنجم . [ اَ دَ ن ِ پ َ ج ُ ](اِخ ) اشک بیست ونهم . آخرین پادشاه اشکانی . پس از اینکه بلاش چهارم درگذشت دو پسر او، بلاش و اردوان ، مدعی سلطنت شدند. از نوشته های نویسندگان رومی چنین بنظر می آیند، که تاج و تخت لااقل از سال 216م . نصیب اردوان گردی...