کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غراره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غراره
لغتنامه دهخدا
غراره . [ غ َ رَ / رِ ] (اِ) آب در دهن کردن و جنبانیدن برای پاک شدن دهن ، و آن را به عربی مضمضه گویند. (برهان قاطع) (جهانگیری ) (انجمن آرا) . به هندی کلی گویند. (جهانگیری ) : اگر گهی به زبانم حدیث توبه رودز بی طهارتی آن را به می غراره کنم .حافظ.
-
غراره
لغتنامه دهخدا
غراره . [ غ ِ رَ / رِ ] (اِ) نوعی از سلاح جنگ است و آن را در روز جنگ پوشند و بعضی گویند غراده به دال است و آن به معنی خود آهنین باشد. (برهان قاطع). نوعی از سلاح ، لیرْدْ. (المعجم فی معاییر اشعار العجم چ 1 آقای مدرس ص 191 و حاشیه ٔ آن ). نوعی از پوشش ...
-
واژههای مشابه
-
غرارة
لغتنامه دهخدا
غرارة. [ غ َ رَ ] (ع مص ) به معنی غِرَّة. (منتهی الارب ). غفلت . (از اقرب الموارد). غافل شدن و غفلت ورزیدن . (برهان قاطع). غافل شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || نوجوان بودن . حداثت سن : کان ذلک علی غرارتی ؛ ای حداثة سنی . || غرارت . عشقبازی پس از آزمود...
-
جستوجو در متن
-
لیرد
لغتنامه دهخدا
لیرد. (اِ) غراره باشد و آن نوعی از سلاح است که در روز جنگ پوشند. (برهان ). غراره . (المعجم ). لیرت . و رجوع به لیرت شود.
-
فنیقة
لغتنامه دهخدا
فنیقة. [ ف َ ق َ ] (ع اِ) جوال . (منتهی الارب ). || غراره ٔ کوچک . (از اقرب الموارد). غرارة. ج ، فنائق . (منتهی الارب ).
-
غرائر
لغتنامه دهخدا
غرائر. [ غ َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَریرة. (اقرب الموارد). رجوع به غریرة شود. || ج ِ غِرارة. (منتهی الارب ). جوالها.(آنندراج ) (اقرب الموارد). جوهری گوید: گمان می کنم معرب باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به غرارة شود.
-
ولائح
لغتنامه دهخدا
ولائح . [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ولیحة، به معنی غراره و خنور. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ولیح
لغتنامه دهخدا
ولیح . [ وَ ] (ع اِ) ج ِولیحة، و آن به معنی غرارة و خنور است . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به ولیحة شود.
-
ولیحة
لغتنامه دهخدا
ولیحة. [ وَ ح َ ] (ع اِ) غراره و خنور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، ولیح ، ولائح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
دجوب
لغتنامه دهخدا
دجوب . [ دَ ] (ع اِ) آوند و غراره و جوالی کوچک که برای طعام و غیره با زنان در سفر باشد. (منتهی الارب ).
-
بی طهارتی
لغتنامه دهخدا
بی طهارتی . [ طَ رَ ] (حامص مرکب ) ناپاکی . رجوع به طهارت شود : ز بی طهارتی آنرا بمی غراره کنم .حافظ.
-
کارناآزمودگی
لغتنامه دهخدا
کارناآزمودگی . [ زْ / زِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) غراره . (منتهی الارب ). عدم تجربه و عدم وقوف . (ناظم الاطباء). بی تجربگی در کار.
-
ناآزمودگی کار
لغتنامه دهخدا
ناآزمودگی کار. [ زِ / زْ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) کارناآزمودگی . بی تجربگی . نامجرب بودن . نداشتن مهارت : غِرَّة و غرارَة؛ ناآزمودگی کار. (منتهی الارب ).