کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غراء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غراء
لغتنامه دهخدا
غراء. [ غ َ ] (ع مص ) آزمندی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حریص شدن به چیزی بی آنکه وادارکننده ای باشد. (از اقرب الموارد). غَراً. (اقرب الموارد). || سرد شدن : غری الغدیر؛ برد ماؤه . || تمادی در خشم . (اقرب الموارد).
-
غراء
لغتنامه دهخدا
غراء. [ غ َرْ را ] (اِخ ) (الَ ...) جائی است که در دیار ناصفه قرار دارد و ناصفة قُوَیرة در همین جاست : کأنهم ما بین الیه غُدوَةًو ناصفة الغراء هدی مُحَلَّل .تا آخر ابیات ، و به قول ابن الفقیه در پس ناحیه ٔ غراء ناحیه ٔ ذوالضروبة و در پس آن نیز ذوالغ...
-
غراء
لغتنامه دهخدا
غراء. [ غ َرْ را ] (اِخ ) مدینه ٔ منوره . (منتهی الارب ). لقب مدینه است . (از اقرب الموارد). || موضعی است به دیار بنی اسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایگاهی است در دیار بنی اسد در نجد. (معجم البلدان ). || نام اسب دختر هشام بن عبدالملک . (منتهی الارب...
-
غراء
لغتنامه دهخدا
غراء. [ غ َرْرا ] (ع ص ) (در فارسی بدون همزه آرند) مؤنث اغر. رجوع به اغر شود. ج ، غُرّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسب غره دار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسبی که در پیشانی آن به اندازه ٔ درهمی سفیدی باشد. (از اقرب الموارد). || سفید و روشن . (غی...
-
غراء
لغتنامه دهخدا
غراء. [ غ ِ ] (ع اِ) سریشم ماهی . (منتهی الارب ) (مقدمةالادب ). رجوع به سریشم ماهی شود. سریشم . (دهار) (مهذب الاسماء). غراءالسمک . سریش که از ماهی برآورند، و هرچه چسبنده باشد. (غیاث اللغات ). آنچه از پوست یا آرد ساخته شود و برای چسباندن به کار رود، و...
-
واژههای همآوا
-
قراء
لغتنامه دهخدا
قراء. [ ق َرْ را ] (ع ص ) خوش خواننده . (منتهی الارب ). خوش خوان . (آنندراج ). || خوش خواننده قرآن را. (منتهی الارب ). خوش خواننده ٔ قرآن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
قراء
لغتنامه دهخدا
قراء. [ ق ِ ] (ع اِمص ) مهمانی . (آنندراج ). قِری . || میزبانی . (ناظم الاطباء). || (مص ) مقاراءة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با هم مذاکره کردن . || سبق گفتن . || درس کتاب کردن . (منتهی الارب ).
-
قراء
لغتنامه دهخدا
قراء. [ ق ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاری . قارئون . رجوع به قاری شود. || مرد پارسا. عبادت کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
قراع
لغتنامه دهخدا
قراع . [ ق َرْ را ] (ع اِ) مرغی است که چوب سخت رابمنقار خود کنده جای گیرد در وی . ج ، قراعات . (منتهی الأرب ) (ناظم الاطباء). طائری است که عودالصلیب را بمنقار خود به آشیان برد. (فهرست مخزن الادویه ). || (ص ) صلب و سخت از هر چیزی . (منتهی الارب ) (نا...
-
قراع
لغتنامه دهخدا
قراع . [ ق َرْرا ] (اِخ ) نام اسب غزاله ٔ سکونی . (منتهی الأرب ).
-
قراع
لغتنامه دهخدا
قراع . [ ق ِ ] (ع مص ) قَرع . (منتهی الأرب ). || برجهیدن گشن بر شتر ماده . || پشیمان شدن و بر هم ساییدن دندان را از ندامت . (منتهی الأرب ) (آنندراج ). || قرعه زدن . || مشارکت و مساهمت با کس . (از اقرب الموارد). و رجوع به مقارعة شود.
-
جستوجو در متن
-
غراوی
لغتنامه دهخدا
غراوی . [ غ ِ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به غراء؛یعنی سریشم . (از ناظم الاطباء). رجوع به غراء شود.
-
اغراء
لغتنامه دهخدا
اغراء. [اَ ] (ع اِ) ج ِ غِراء و غَراء، بمعنی سریشم یا هرچه بدان بیالایند چیزی را یا سریشم ماهی و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به غراء و غرا شود.