کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غذاخوری با منوی کامل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
منوی
لغتنامه دهخدا
منوی . [ م َ ن َ وی ی / م َ ن َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به منی ، آب مرد.- شریان منوی ؛ در مردان به بیضه ها متفرق شده ، در زنان به تخمدان و رحم و شیپورهای آن میرود... در مردان ، در کنار مجرای ناقل منی واقع و با آن و با اورده ٔ منویه بند بیضه را مشکل کرده...
-
کامل العقل
لغتنامه دهخدا
کامل العقل . [ م ِ لُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) با خرد تمام . عاقل . آنکه عقلش بکمال رسیده باشد : مر ترا عقلست جزوی در زمان کامل العقلی بجو اندر جهان . مثنوی .رجوع به کامل عقل شود.
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) (افندی ) صدقی . او راست : «النبذالعلمیة والفکاهات الادبیة» که با همکاری عبدالواحد افندی حمدی آن را فراهم کرد. سرآغاز آن معاهده ٔ برلین است و حاوی مطالب بی شمار علمی و ادبی و فکاهی است و به سال 1317 هَ .ق . در مصر به چاپ رسید. (م...
-
دبش
لغتنامه دهخدا
دبش . [ دِ ] (ص ) گس . صاحب مزه ٔ مرکب از ترشی و گسی . گس به ترشی مایل . لب ترش . زبان گز. لب گز. قابض . ترش وشیرین . لب ترش با کمی تلخی . طعمی مرکب از تلخی و ترشی . مزه ٔ گس که دهانرابهم کشد. قبض . طعم میان شیرینی و ترشی . با کمی ترشی و کمی گسی چنان...
-
علی کامل
لغتنامه دهخدا
علی کامل . [ ع َ م ِ ] (اِخ ) ابن علی محمد (علی فهمی کامل ...). نویسنده و مورّخ و سیاستمدار بود. وی در سال 1287 هَ . ق . در قاهره متولد شد و در مدرسه ٔ زبانهای خارجی و دبیرستان نظام تحصیل کرد و وارد ارتش شد سپس از ارتش استعفا داد و با برادرش مصطفی کا...
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) (526-589 هَ .ق .) ابن علی بن مقلدبن نصربن منقذالکنانی «از امرای دولت ایوبیان است . سلطان صلاح الدین او را در زبید نایب خود گردانید. مدتی کوتاه در این شغل بود سپس به دمشق بازگشت و باقی عمر خود را با احترام و منزلت بپایان رسانیده ...
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) الایوبی محمدبن محمدبن ایوب ، ابوالمعالی ناصرالدین از سلاطین دولت ایوبی بود. در ادب دستی داشت و شعر هم میسرود. در مصر بدنیا آمد و پدرش حکومت مصر را باو تفویض کرد. پس از وفات پدر با کیاست و حسن تدبیر بر قلمرو پدر حکومت کرد و به وس...
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) فتح بن ثابت بازری . وی از مردم بغداد و کور و شاعر بود و او را ترسلی است . بر خلیفه الناصرلدین اﷲ وارد میشد و با او محاضره میکرد و علوم اوایل را بدو آموخت . وی را به زندقه متهم کردند به سال 596 هَ .ق . درگذشت . (الاعلام زرکلی چ 1...
-
حاق
لغتنامه دهخدا
حاق . [ حاق ق ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حق . نفس الامر. حقیقت امرو مغز آن . اصل شی ٔ: حاق واقع، حاق ّ مسئله ، حاق مطلب این است . || وسط چیزی . (منتهی الارب ). میان چیزی . (غیاث اللغات ): سقط علی حاق رأسه ؛ آنکه با سر افتد. || جئته فی حاق الشتاء. (من...
-
متتامم
لغتنامه دهخدا
متتامم . [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) با هم جمع شده . (ناظم الاطباء). || با هم آینده . (ناظم الاطباء). || کامل شده ٔ در عدد و درست . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به تتام شود.
-
هپلیت
لغتنامه دهخدا
هپلیت . [ هَُ ] (یونانی ، اِ) اصل این کلمه یونانی است و در آن زبان به معنی سلاح و ساز و برگ کامل میباشد، ولی در یونان باستان به پیاده نظام سنگین اسلحه اطلاق میشده است . هپلیت ها دارای اسلحه ٔ کامل بودند و آنان را کلاه خودی با تاج گل بود و زرهی سرخ رن...
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) خلخالی . مؤلف ریاض العارفین آرد: اسم سعیدش ملک سعید از فضلای خلخال و از شعرای صاحب حال . علوم عقلی و نقلی را با تصوف جمع کرده ، از قال بحال رسیده ، و شراب معرفت چشیده ، مدتها در شیراز از خلق انزوا گزیده ، و بذکر حق آرمیده ، و ا...
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ](ع ص ) تمام . ج ، کَمَلَة. یقال هو کامل و هم کملة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم فاعل بمعنی تمام . (از اقرب الموارد). کَمَل . (از اقرب الموارد). رجوع به کمل شود. کمیل . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به کمیل شود. صحیح . (از ناظم ال...
-
غانم
لغتنامه دهخدا
غانم . [ ن ِ ] (اِخ ) ابن سعد. مؤلف نفحات الانس آرد: غانم بن سعد رحمه اﷲ از بغداد بود و با ابومحمد حریری صحبت داشته بود و در ورع و مجاهده کامل بود. وی را پس از وفات به خواب دیدند گفتند حق تعالی با تو چه کرد گفت ؟ بر من رحمت کرد و به بهشت درآورد. (نف...
-
غریب
لغتنامه دهخدا
غریب . [ غ َ ] (اِخ ) ابن معن . وی در ربیع الاول 411 هَ . ق . با شخصی به نام نورالدولة دبیس بن علی بن مزید الاسدی همدست شد و با لشکری که از بغداد آمده بود جنگید و چیره شد. (از کامل ابن اثیر ج 9 ص 133). و برای تفصیل رجوع به کتاب مذکور شود.