کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غدیرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غدیرة
لغتنامه دهخدا
غدیرة. [ غ َ رَ ] (ع اِ) پاره ای ازگیاه . ج ، غُدران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || گیسوی بافته . ج ، غدائر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). موی سر زنان . (دهار) (مهذب الاسماء). ذؤابه . لیث گوید هر عقیصه غدیره است و غدیرتان...
-
واژههای مشابه
-
جزیره ٔ غدیره
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ غدیره . [ ج َ رَ ی ِ ؟ ] (اِخ ) یا عدیره . اندر اقیانوس مغربی آنجا که دریای روم بدین دریا پیوندد و ازو چشمه ٔ آب بزرگ بگشاید و دهنه ٔ خلیج دریای روم گردد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 21).
-
جستوجو در متن
-
غدران
لغتنامه دهخدا
غدران . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غدیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نیز ج ِ غدیرة، به معنی پاره ای از گیاه ، و در صورتی که غدیرة به معانی دیگر غیر از معنی مذکور باشد جمع آن غدائر و جز آن آورده شود. (از اقرب الموارد). رجوع به غدیرة شود.
-
اغتدار
لغتنامه دهخدا
اغتدار. [ اِ ت ِ ] (ع مص )غدیره ساختن که نوعی از آش است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اتخاذ غدیرة: اغتدر الرجل ؛ اتخذغدیرة. (از اقرب الموارد). و رجوع به اغتذار شود.
-
غدارة
لغتنامه دهخدا
غدارة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) صاحب منتهی الارب به معنی گیسوی بافته و غدیره آورده و جمع آن را غدائر ذکر کرده ، و این معنی در دیگر قوامیس عرب دیده نشد.
-
غدور
لغتنامه دهخدا
غدور. [ غ َ ] (ع ص ) بی وفا، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غادر. غادرة. ج ، غُدُر. (اقرب الموارد). || شتر ماده که از گله پس ماند، و اگر چوپان خود شتر را ترک کند آن را غدیرة گویند. (از تاج العروس ).
-
غریره
لغتنامه دهخدا
غریره . [ ] (اِخ ) به قول صاحب مجمل التواریخ جزیره ای است در دریای مغرب برابر اندلس ، که از آن خلیجی بیرون آید، عرض آن هفت میل ، میان اندلس و طنجه ، و آن را شطین خوانند، و به دریای روم رود. ولی ابن رسته این کلمات را به صورت غدیره آورده است و گوید: «غ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی ربیعة ذی الرمحین ، ابن مغیرةبن عبدالّله بن عمروبن مخزوم مخزومی قرشی . ملقب به قباع . پدر او موسوم به بجیر بود و پیغمبر (ص ) او را عبداﷲ نامید و عبداﷲ از دست ابی بکر و عثمان عمل یمن یافته بود و مادرحارث دختر ابرهه ...