کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غتم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غتم
لغتنامه دهخدا
غتم . [ غ َ ] (ع اِمص ) سختی گرمای دم گیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . سختی گرمای نفس گیر. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
غطم
لغتنامه دهخدا
غطم . [ غ ِ طَم م ] (ع ص ، اِ) دریای بزرگ بسیارآب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). البحر العظیم . (اقرب الموارد). دریا. (مهذب الاسماء). || مرد فراخ خوی کریم الاخلاق .(منتهی الارب ) (آنندراج ). الرجل الواسعالاخلاق . (اقرب الموارد): رجل غطم ؛ واسعالخلق . (...
-
قطم
لغتنامه دهخدا
قطم . [ ق َ ] (ع مص ) گزیدن یا گرفتن به اطراف دندان و چشیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || اشتها داشتن . (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود. || دندان فروبردن در چوب و خاییدن آن . (اقرب الموارد). || بریدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قطم
لغتنامه دهخدا
قطم . [ ق َ طَ ] (اِخ ) موضعی است ، و در اشعار اعشی از آن یاد شده است . (معجم البلدان ).
-
قطم
لغتنامه دهخدا
قطم . [ ق َ طَ ] (ع مص ) اشتها داشتن . (اقرب الموارد). خواهانی چیزی هرچه باشد. || خواهان گشنی گردیدن گشن و تیزشهوت شدن . || طالب و خواهنده ٔ گوشت شدن : قَطِم َ الصقر الی اللحم ؛ خواهنده ٔ گوشت شد چرغ . (منتهی الارب ).
-
قطم
لغتنامه دهخدا
قطم . [ ق َ طِ ] (ع ص )خواهنده ٔ هرچه باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خواهنده ٔ گوشت و جماع . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
اغتم
لغتنامه دهخدا
اغتم . [ اَ ت َ ] (ع ص ) آنکه سخن پیدا نتواند گفت . ج ، غُتم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه سخن هویدا نگوید. ج ، غتم . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). آنکه سخن ناپیدا گوید. (یادداشت بخط مؤلف ).آنکه هیچ چیز را بفصاحت نیارد. یقال : رجل اغتم و قوم غتم و...
-
دم گیر
لغتنامه دهخدا
دم گیر. [ دَ ] (نف مرکب ) خفه کننده و خاموش کننده و نفس گیر. (ناظم الاطباء). سنگین و گرم چنانکه نفس فروگیرد: گرمای دم گیر. خبه کننده . گیرنده ٔنفس . دمه گیر. دَوْمَهْکَر. (معرب است ). که خفقان آرد. که سهولت تنفس را مانع باشد. با هوای خفه . (یادداشت م...