کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غبی
لغتنامه دهخدا
غبی . [ غ َ بی ی ] (ع ص ) گول . کم فهم . (منتهی الارب ). کندذهن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). جاهل . نادان . (اقرب الموارد). نازیرک . کودن . (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد). غبی به معنی جاهل ، گویند از شجره ٔ غبیاء است . (اقرب الموارد). رجوع به غبیاء شود...
-
غبی
لغتنامه دهخدا
غبی . [ غ ُ بی ی ] (ع اِمص ) به معنی غَبْوَة. (منتهی الارب ). رجوع به غَبْوَة شود. غفلت . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی . [ ق ُ ب ْ بی ی ] (اِخ ) عمربن کثیر از محدثان است . وی از سعیدبن خبیر حدیث شنیده واز او حسان بن ابویحیی کندی روایت دارد. (سمعانی ).
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی . [ ق ُب ْ بی ی ] (اِخ ) ابوجعفر مرادی از محدثان است . وی عبیداﷲبن مسعود را درک کرده است . از او عمران بن سلیم روایت دارد. (منتهی الارب ) (انساب سمعانی ).
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی . [ ق ُب ْ بی ی ] (اِخ ) ایوب بن یحیی بن ایوب حرانی مکنی به ابوسلیمان از روات است در کتاب تاریخ الحررتین آمده است :ایوب از مردم حران است که به قبی مشهور شده است که پس از سال 208 هَ . ق . وفات یافت . (انساب سمعانی ).
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی . [ ق ُب ْ بی ی ] (اِخ ) جان بن ابومعاویه از شیوخ و بزرگان شیعه است . (انساب سمعانی ).
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی . [ ق ُب ْ بی ی ] (اِخ ) عمران بن سلیم . وی منسوب است به قبة و آن موضعی است در کوفه . (منتهی الارب ).
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی . [ ق ُب ْ بی ی ] (اِخ ) عمران بن سلیمان مرادی از مردم کوفه واز تابعان است . وی از شعبی روایت کند و از او عیسی بن یونس و حفص بن غیاث روایت دارند. (انساب سمعانی ).
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی . [ ق ُب ْ بی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قبة. (منتهی الارب ).
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی . [ ق ُب ْ بی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قب و به قول ابن ماکولا، آن [ قب ] مکیالی است که بدان سنجند. (انساب سمعانی ). رجوع به قب شود.
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی . [ ق ُب ْ بی ی ] (ع ص ) آن که پی درپی روزه دارد چندان که نزار و لاغرمیان شود از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در حدیث است : خیرالناس القبیون ؛ بهترین مردم پی درپی روزه داران هستند. (از منتهی الارب ).
-
قبی
لغتنامه دهخدا
قبی .[ ق ُب ْ بی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قُب و آن بطنی است از مراد. (سمعانی ). رجوع به قب شود. ابن ماکولا گوید: نسبت است به قبیله ای از مراد. (انساب سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
غبیة
لغتنامه دهخدا
غبیة. [ غ َ بی ی َ ] (ع ص ) مؤنث غبی . رجوع به غبی شود.