کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غبن خوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غبن خوردن
لغتنامه دهخدا
غبن خوردن . [ غ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) افسوس خوردن . فسوس خوردن . حسرت بردن : چون فلک با تو نسازد با دگر کس گو مسازگر خوری غبنی از آن خود خور، آن ِ کس مخور.خاقانی .
-
واژههای مشابه
-
غبن آمدن
لغتنامه دهخدا
غبن آمدن . [ غ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) دریغ آمدن : غبنم آمد که اژدهای سپهرتهمت کینه برنهاد به مهر.نظامی .
-
غبن اندک
لغتنامه دهخدا
غبن اندک . [ غ َ ن ِ اَ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غبن الیسیر. رجوع به غبن یسیر شود.
-
غبن داشتن
لغتنامه دهخدا
غبن داشتن . [ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) زیان داشتن . (ناظم الاطباء). ضرر بردن .
-
غبن فاحش
لغتنامه دهخدا
غبن فاحش . [ غ َ ن ِ ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به غبن الفاحش شود.
-
غبن کشیدن
لغتنامه دهخدا
غبن کشیدن . [ غ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) زیان کشیدن . زیان بردن . ضرر بردن : قلم بگیر و فزونی مجوی و غبن مکش اگر به حکمت و علم اندر اهل پایگهی . ناصرخسرو.شادی که غبن میکشی و دم نمیزنی در شهر این معامله با هر گدا رود.ملا نظیری نیشابوری (آنندراج ).
-
غبن یسیر
لغتنامه دهخدا
غبن یسیر. [ غ َ ن ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به غبن الیسیر شود.
-
غبن الفاحش
لغتنامه دهخدا
غبن الفاحش . [ غ َ نُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) غَبن ِ فاحش . خسارت صریح و بسیار در خرید جنس به نهجی که دو شخص ماهر از دستورات خرید و فروخت خساره ٔ زیاداز حد عادات در آن تجویز نمایند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ذیل غبن فاحش ). غبن الفاحش آن است که در زیر تق...
-
غبن الیسیر
لغتنامه دهخدا
غبن الیسیر. [ غ َ نُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) غَبن ِ یسیر. آنچه مقومی بدان تقویم کند. (از تعریفات جرجانی ). غبن در شریعت دو قسم است : غبن فاحش و غبن یسیر. در جامعالرموز در کتاب وکالت در فصل «لایصح بیع الوکیل » گوید: نرخ آن است که همگی مقومان آن را تقویم...
-
جستوجو در متن
-
حسرت
لغتنامه دهخدا
حسرت . [ح َ رَ ] (ع اِ مص ) حسرة. دریغ. (دهار). دریغ خوردن .(دهار). دریغ خوردن . ندامت . پشیمانی . (دهار) (ترجمان عادل ). تحسر. دریغ سخت . آرمان خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). اندوه بر گذشته . (مهذب الاسماء). رشک . غبطه . غبن . افسوس . حسر. فسوس . ایر...
-
زیان
لغتنامه دهخدا
زیان . (اِ) نقصان . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نقصان و ضرر و خسارت و کمی . (از ناظم الاطباء). ضرر (مادی یا معنوی ). خسارت . مقابل سود و نفع. (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی «زیان » ، اوستا «زیانی » ، «زیانا» (ضرر)، سانسکریت «جینه » (ظ...
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدبن عمرواللیث . نواده ٔ عمرولیث . وی در سیستان به مقام او نشست (عمرولیث ) ولی چون خواست فارس را هم مثل سابق تحت امر صفاریان درآورد، در 290 هَ . ق . اسیر گردید. (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 117). مؤلف تاریخ سیستان...