کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غبار 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کسطال
لغتنامه دهخدا
کسطال . [ ک َ ] (ع اِ) کَسطَل . غبار و گرد و خاک . (ناظم الاطباء). غبار. لغتی است در قسطان . (از اقرب الموارد).
-
گرد و خاک
لغتنامه دهخدا
گرد و خاک . [ گ َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) غبار. گرد. و رجوع به گرد و غبار شود.
-
قسطلان
لغتنامه دهخدا
قسطلان .[ ق َ طَ ] (ع اِ) غبار. (منتهی الارب ). غبار ساطع. (اقرب الموارد). رجوع به قسطل و قسطال و قسطول شود.
-
قسطول
لغتنامه دهخدا
قسطول . [ ق ُ ] (ع اِ) غبار. (منتهی الارب ). غبار ساطع. (اقرب الموارد). رجوع به قسطل و قسطال و قسطلان شود.
-
قسطال
لغتنامه دهخدا
قسطال . [ ق َ ] (ع اِ) غبار. (منتهی الارب ). گرد و غبار. (ناظم الاطباء). غبار ساطع. (اقرب الموارد). ج ، قساطیل . (ناظم الاطباء). رجوع به قسطل و قسطلان و قسطول و قساطیل شود.
-
سافیاء
لغتنامه دهخدا
سافیاء. (ع اِ) گرد بسیار خاک . (مهذب الاسماء). گرد و غبار. (شرح قاموس ). غبار. (قطر المحیط). غبار باد برده . باد غبار برداشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بادی است که برمیدارد خاک را. (شرح قاموس ). بادی که خاک فراوان بهمراه دارد و بمردم هجوم میکند.
-
آردآلود
لغتنامه دهخدا
آردآلود. (ن مف مرکب ) غبار آرد گرفته .
-
غبارآوردن
لغتنامه دهخدا
غبارآوردن . [ غ ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) غبار آوردن چشم ؛ کنایه از خیرگی به هم رسانیدن چشم : تا به کی آن آهوی وحشی نگردد رام ماز انتظار او غبار آورد چشم رام ما. محمدقلی سلیم (از آنندراج ).دیده ٔ آیینه پنداری غبار آورده است بس که در کوه خجالت از حجاب روی ...
-
عاکوب
لغتنامه دهخدا
عاکوب .(ع اِ) گرد و غبار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
کرویدن
لغتنامه دهخدا
کرویدن . [ ](اِ) به رومی غبار رحی است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قسطان
لغتنامه دهخدا
قسطان . [ ق َ ] (ع اِ) غبار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
مهیج
لغتنامه دهخدا
مهیج . [ م ُ ] (ع ص ) برانگیزنده . مُهَیِّج . || غبار برانگیزنده . (غیاث ).
-
عظلام
لغتنامه دهخدا
عظلام . [ ع ِ ] (ع اِ) گرد و غبار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
خاک رند
لغتنامه دهخدا
خاک رند. [ رَ ] (اِ مرکب ) گرد و غبار باشد. (آنندراج ) (برهان قاطع).
-
هنبغة
لغتنامه دهخدا
هنبغة. [ هَم ْ ب َ غ َ ] (ع مص ) گرسنه شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بسیار گردیدن گردو غبار. (منتهی الارب ). || پریدن و برانگیخته شدن گرد و غبار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).