کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غایط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غایط
لغتنامه دهخدا
غایط. [ ی ِ] (ع اِ) غائط. مقابل بول . براز. مدفوع . گه . گوه . ککه . پلیدی . عذره . حدث مردم . نجاست . || زمین پست فراخ و کنایه از پلیدی مردم است بدان جهت که وقت قضای حاجت به طرف زمین پست روند. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
غایط گزاردن
لغتنامه دهخدا
غایط گزاردن . [ ی ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) غایط کردن . امراع .
-
غایط بنی یزید
لغتنامه دهخدا
غایط بنی یزید. [ ی ِ ب َ ی َ ] (اِخ ) یک نخل و یک باغی است در یمامه . جایگاهی است ازبرای بنی نمیر و در آنجا نخل است . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
غایت
لغتنامه دهخدا
غایت . [ ی َ ] (ع اِ) غایة. پایان . نهایت . سرانجام . پایان کار. (زمخشری ). نسبت به آن غایی است . ج ، غای و غایات . (از قطرالمحیط).پایان هر چیزی از زمان و مکان . (منتهی الارب ) : و ناصحان وی باز نموده بودند که غور و غایت این حدیث بزرگ است . (تاریخ بی...
-
قایة
لغتنامه دهخدا
قایة. [ ی َ ] (ع اِ) قائة. طعامی که بدان قوام بدن انسان تواند بود. کفایت زیست . || شیر بیشه . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
چامز
لغتنامه دهخدا
چامز. [ م ِ ] (اِ) چامین . (ناظم الاطباء). بول . غایط. و رجوع به چامین شود.
-
چامین کردن
لغتنامه دهخدا
چامین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاش کردن . بول کردن . ادرار کردن . || غایط کردن .
-
سلاح
لغتنامه دهخدا
سلاح . [ س ُ ] (ع اِ) سرگین و سرگین ستور. غایط. (ناظم الاطباء). سرگین ستور یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رشنیده
لغتنامه دهخدا
رشنیده . [ رَ دَ / دِ ] (اِ) به معنی بول و غایط است ، از دساتیر نقل شده است . (آنندراج ). شاش . پلیدی . بول . (یادداشت مؤلف ).
-
مهکوک
لغتنامه دهخدا
مهکوک . [ م َ ] (ع ص ) سائیده . || آن که غایط و تیز را ضبط نتواند کرد. || دلیر و شوخ بی باک در سخن . (منتهی الارب ).
-
چامیر
لغتنامه دهخدا
چامیر. (اِ) چامیز. چامین . بول و کمیز. || غایط. (ناظم الاطباء). و رجوع به چامین و چامیز شود.
-
چامیز
لغتنامه دهخدا
چامیز. (اِ) چامیر. چامین . بول و کمیز. || غایط. (ناظم الاطباء). و رجوع به چامین و چامیر شود.