کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غایت
لغتنامه دهخدا
غایت . [ ی َ ] (ع اِ) غایة. پایان . نهایت . سرانجام . پایان کار. (زمخشری ). نسبت به آن غایی است . ج ، غای و غایات . (از قطرالمحیط).پایان هر چیزی از زمان و مکان . (منتهی الارب ) : و ناصحان وی باز نموده بودند که غور و غایت این حدیث بزرگ است . (تاریخ بی...
-
واژههای مشابه
-
غایت قصوی
لغتنامه دهخدا
غایت قصوی . [ ی َ ت ِ ق ُص ْ وا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غایةالقصوی . کمال مطلوب . منتهی : خداوندی که عزم و حزم و خشم او و خشنودی رسیده بینی این هر یک به حدّ غایةالقصوی . منوچهری .ازعمر بگیر اطول الاعماروز کام بیاب غایةالقصوی .جمال الدین عبدالرزاق .
-
غایت مطلوب
لغتنامه دهخدا
غایت مطلوب . [ ی َ ت ِ م َ ] (ترکیب اضافی اِ مرکب ) نهایت خواسته . نهایت آرزو. کمال مطلوب . آرمان . هدف مطلوب : غایت مطلوب من خدمت درگاه تست ای در تو خلق را گشته به روزی ضمان .خاقانی .
-
غایت منی
لغتنامه دهخدا
غایت منی . [ ی َ ت ِ م ُ نا ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نهایت آرزو. منتهای امید.
-
غایت اندیش
لغتنامه دهخدا
غایت اندیش . [ ی َ اَ ] (نف مرکب ) کسی که پایان و نهایت کار را درست بیند. مآل بین . عاقبت بین : غایت اندیش بود و راه شناس پارسائیش را نبود قیاس . نظامی .در آن شهر باشد تنی چند پیرهمه غایت اندیش و عبرت پذیر.نظامی .
-
بی غایت
لغتنامه دهخدا
بی غایت . [ ی َ ] (ص مرکب ) (از: بی + غایت ) بی پایان . بی نهایت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) || بسیار. (ناظم الاطباء). رجوع به غایت شود.
-
واژههای همآوا
-
غایط
لغتنامه دهخدا
غایط. [ ی ِ] (ع اِ) غائط. مقابل بول . براز. مدفوع . گه . گوه . ککه . پلیدی . عذره . حدث مردم . نجاست . || زمین پست فراخ و کنایه از پلیدی مردم است بدان جهت که وقت قضای حاجت به طرف زمین پست روند. (منتهی الارب ).
-
قایة
لغتنامه دهخدا
قایة. [ ی َ ] (ع اِ) قائة. طعامی که بدان قوام بدن انسان تواند بود. کفایت زیست . || شیر بیشه . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
قصوی
لغتنامه دهخدا
قصوی . [ ق ُص ْ وا ] (ع ن تف ) غایت دور. (منتهی الارب ).تأنیث اقصی ، به معنی غایت بعیده . (اقرب الموارد).- غایت قصوی ؛ هدف دور.|| (اِ) کرانه ٔ وادی .(منتهی الارب ). طرف وادی . (اقرب الموارد). رجوع به قصیا شود.
-
حلیمی
لغتنامه دهخدا
حلیمی . [ ح َ ] (حامص ) حلم و بردباری : و این غایت حلیمی باشد. (تاریخ بیهقی ).
-
صدف الفرفیر
لغتنامه دهخدا
صدف الفرفیر. [ ص َ دَ فُل ْ ف ِ ] (ع اِ مرکب )و فرفور نیز گویند. نوعی از صدف مایل بسیاهی و در غایت صلابت و بخورش مخرج مشیمه و رافع اختناق رحم و اکتحال سوخته ٔ او در غایت جلاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
مغیا
لغتنامه دهخدا
مغیا. [ م ُ غ َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) دارای غایت . (معجم متن اللغة). آنچه برای آن غایتی معین شده است و گویند غایت داخل در مغیا نیست . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). || چیزی که قانون برای آن غایتی قرار داده باشد، چنانکه در ماده ٔ 227 دادرسی مدنی که ...