کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غانمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غانمی
لغتنامه دهخدا
غانمی . [ ن ِ ] (اِخ ) محدثی است که به جد خود محمد غانم الغانمی نسبت داده شده است . محمد غانم از افاضل عصر خویش بوده و دیوان شعرش در همه جا شهرت داشته است . (انساب سمعانی ورق 406).
-
غانمی
لغتنامه دهخدا
غانمی . [ ن ِ ] (ص نسبی ) غنیمت برنده . رجوع به غانمیان شود.
-
غانمی
لغتنامه دهخدا
غانمی . [ ن ِ] (اِخ ) محمدبن محمدالغانمی مکنی به ابوسعد. وی کتابی تصنیف کرده که آن را قراضة الطبیعیات نام نهاده است و تصانیف دیگری هم دارد. در پند و اندرز سخنانی دارد و از آن جمله است : اقنع بالقلیل لنافع الذی لا یتبعه شر. رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمة ...
-
جستوجو در متن
-
غانم
لغتنامه دهخدا
غانم . [ ن ِ ] (اِخ ) (محمد...) وی ازافاضل عصر خویش و دیوان شعرش همه جا شهرت داشته است و او جد غانمی محدث است . (انساب سمعانی ورق 406).
-
غانمیان
لغتنامه دهخدا
غانمیان . [ ن ِ ] (اِ) جمع فارسی کلمه ٔ غانمی منسوب به غانم یعنی غنیمت برندگان و طالبان غنیمت : وای بر عالم ار فکندی حق کار عالم بدست غانمیان .خاقانی .