کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غامی
لغتنامه دهخدا
غامی . (ص ) ضعیف و نحیف و ناتوان . (برهان ). ناتوان . (اوبهی ). ناتوان و ضعیف و لاغر. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). در فرهنگ رشیدی نیز آمده است : غامی یعنی ناتوان و ضعیف : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مهرب رنگ رخ من چو غمروات ...
-
جستوجو در متن
-
مترب
لغتنامه دهخدا
مترب . [ ؟ رَ ] (اِ) تب باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 30) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مترب . منجک [ کذا ] (بنقل لغت فرس ایضاً ص 31).و رجوع به غامی در همین لغت نامه شود.
-
غمروات
لغتنامه دهخدا
غمروات . [ غ َ رَ ] (اِ) به باشد که با تازی سفرجل گویند. (فرهنگ اسدی ). بهی . آبی . رجوع به ابیب و غامی و به شود : رنگ رخ من چو غمروات شد از غم موی سر من سپید گشت چو مهرب .
-
استه
لغتنامه دهخدا
استه . [ اِ / اُ ت ُه ْ ] (ص ) مخفف استوه . ملول . بتنگ آمده . (برهان ) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز جستن مترب . منجیک ترمدی .|| مانده شده . (برهان ).
-
هامی
لغتنامه دهخدا
هامی . (ص ) سرگشته . حیران مانده . سرگردان . متحیر. (لغت فرس ) (از برهان ) (اوبهی ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مترب رنگ رخ من چو غمروات شد از غم موی سر من سپید گشت چو مهرب . منجیک (ا...
-
وامی
لغتنامه دهخدا
وامی . (ص نسبی ) از: وام + ی (نسبت ) . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). قرض دار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وام دار. مدیون . || درمانده . (لغت فرس اسدی ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ) (جهانگیری ). عاجز. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم ...
-
ابیب
لغتنامه دهخدا
ابیب . [ اَ ی َ ] (اِ) در بعض فرهنگها در معنی این صورت ، گفته انداخلال باشد از خلل ، و در بعض دیگر خلال بمعنی دندان کاو. و شاهد هر دو دعوی در قطعه ٔ ذیل است : ای رخ تو آفتاب و غمزه ٔ تو یب کرد فراقت مرا چو زرین ابیب اشبه وغامی شدم ز درد جدائی هامی و ...