کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غال
لغتنامه دهخدا
غال . (اِ) خانه . منزل . (فرهنگ فارسی معین ).- پشه ٔ غال ؛ پشه دار و جای پشه .- || نام درخت نارون است که آن را شجرة البق گویند و ترکیبی از همین ریشه است . رجوع به پشه غال شود.
-
غال
لغتنامه دهخدا
غال . (اِ) سوراخ گوسفندان در کوه . (لغت فرس اسدی ). مغاره ای که شبانان به جهت شبها خوابیدن گوسفندان در صحرا و دامن کوه سازند. (برهان ). شکاف کوه و مغاکی که حیوانات شب در آن خسبند و متبدل غار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). سوراخی باشد که جانوران صحرایی...
-
غال
لغتنامه دهخدا
غال . [ غال ل ] (ع اِ) زمین پست درختناک . || روییدنگاه سلم و طلح . || گیاهی است . ج ،غلان در همه ٔ معانی . || خانه ٔ چلپاسه . || (ص ) بعیرٌ غال ؛ شتر تشنه . (منتهی الارب ).
-
غال
لغتنامه دهخدا
غال . قال .- به غال گذاشتن کسی را ؛ با فریب او را ضامن دین خود کردن .- غال گذاشتن کسی را ؛ کنایه از فریفتن او را. و رجوع به ترکیب غال گذاشتن در ردیف خود شود.
-
غال
لغتنامه دهخدا
غال .[ غال ل ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ). غالة.
-
واژههای مشابه
-
غال سنگ
لغتنامه دهخدا
غال سنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) حجر غاغاطیس . رجوع به غاغاطیس شود.
-
غال کندن
لغتنامه دهخدا
غال کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غال ِ کاری را کندن ، در تداول عامه ، به پایان بردن . تمام کردن .
-
غال گذاشتن
لغتنامه دهخدا
غال گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را غال گذاشتن ، در تداول عامه ، به منتظر گذاشتن .
-
غال کاری
لغتنامه دهخدا
غال کاری . (حامص مرکب ) در تداول عامه به معنی تجزیه ٔ طلا از خاک و چیزهای دیگر بکار میرود.
-
کاسه غال
لغتنامه دهخدا
کاسه غال . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) در تداول گناباد خراسان خانه ٔ زنبوران را گویند.
-
پشه غال
لغتنامه دهخدا
پشه غال . [ پ َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) پشه دار است که شجرةالبق باشد. (برهان قاطع). نارون . و نیز رجوع به نارون و پشه دار شود.
-
واژههای همآوا
-
قال
لغتنامه دهخدا
قال . (اِخ ) قریه ای در 583هزارگزی طهران میان خلج نو و داشاتان و آنجا ایستگاه راه آهن است .
-
قال
لغتنامه دهخدا
قال . (ع اِ) چوبکی است که کودکان با آن بازی میکنند. چوب که بر قله زنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قله و بالای هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آغاز و ابتداء.(منتهی الارب ). || کوره ٔ قال دریچه و بوته ٔ زرگری است . از برای مصفا...