کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غاق
لغتنامه دهخدا
غاق . (ع اِ) مرغی است . زاغ . (منتهی الارب ). مرغی است آبی . (آنندراج ).
-
غاق
لغتنامه دهخدا
غاق . [ ق ِ ] (ع اِ صوت )حکایت بانگ زاغ . (منتهی الارب ). آواز زاغ . (دهار).
-
واژههای همآوا
-
غاغ
لغتنامه دهخدا
غاغ . (اِ) پودینه . (آنندراج ). پونه . پودنه . حبق . فودنج و رجوع به پونه شود.
-
غاغ
لغتنامه دهخدا
غاغ . (اِ) نانی است روغنی که خشک می کنند (در تداول خراسان ) کاک هم در قدیم می گفته اند و در منتهی الارب بسیار این کلمه آورده شده است . در تداول امروز تهران بنوعی نان خشک بی روغن (تست دراژه ) سوخارین گویند. معرب آن کعک است . و رجوع به کعک و کاک شود.
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (اِ صوت ) اسم صوت فرورفتن چیزی در چیزی : ای خواجه نشاطی من ای شهره رفیق در جستن یار من نبودت توفیق ...ی دارم بن چو شبه سر چو عقیق بفشارم قاق تا فروتیزی قیق .سوزنی . || آواز زاغ . (آنندراج ) : بس است فوقی این هرزه چانگی تاکی خوش است شرم مزن چون ...
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (اِ) گفته اند معرب کاک بمعنی کعک است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (ترکی ، اِ) قدید. (برهان ). گوشت خشک کرده که آن را بریان کرده میخورند. (آنندراج ). || (ص ) خشک . (برهان ). || (اِ) میوه ٔ خشک که هسته ٔ آن را درآورده بخشکانند. (کاشغری ج 2 ص 225 و ج 3 ص 116 از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || در لغت ابن مهنا ص 171 آم...
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (ع اِ) طائری است طویل العنق . (فهرست مخزن الادویه ). پرنده ای است گردن دراز که در آب زندگی کند. (از نشوءاللغة ص 48).
-
قاق
لغتنامه دهخدا
قاق . (ع ص ) مرد نیک دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردم دراز و باریک و لاغر را گویند : مجوس مرده ام از بس که قاق گشته تنم که خانه دخمه نما گشت و من مجوس نما.نادم گیلانی (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
یعاط
لغتنامه دهخدا
یعاط. [ ی َ / ی ِ / ی ُ طِ ] (ع صوت ) کلمه ای است که بدان گرگ و اسب را زجر کنند و رانند و رقیب چون لشکر دشمن را بیند اهل خود را بدان بیم کند. یا عاط! (منتهی الارب ) (آنندراج ). صاحب تاج العروس این ابیات را از راجز شاهد آورده است :صب علی شاء ابی ریاطذ...
-
کلاغ
لغتنامه دهخدا
کلاغ . [ ک َ ] (اِ) معروف است و آن را زاغ دشتی هم می گویند. (برهان ) (آنندراج ). غراب . (ترجمان القرآن ). ابوزاجر. (دهار). قلاق . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). زاغ . غراب .(زمخشری ). بمعنی زاغ در غیاث و بهار عجم بالضم آمده ... (آنندراج ). ابوالقعقاع ...
-
اصوات
لغتنامه دهخدا
اصوات . [ اَص ْ ](ع اِ) ج ِ صوت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 65) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). آوازها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بانگها. فریادها. صوتها و صداها. (ناظم الاطباء).و رجوع به صوت شود. || آوازه ها. نیکنامیها. شهرتها. (از اقرب الموارد). و رجوع...