کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غافل شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غافل شدن
لغتنامه دهخدا
غافل شدن . [ ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بی خبری . آگاهی نداشتن . ذهل . اغترار. تغافل . غفول . غفلت . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). غهب . تغهب . (تاج المصادر بیهقی ). سمود. (دهار). سهو. (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی ). غرارة. (تاج المصاد...
-
واژههای مشابه
-
غافل غافل
لغتنامه دهخدا
غافل غافل . [ ف ِ ل ِ ف ِ ] (ص مرکب ) بسیار نادان . بسیار بی خبر : خاقانی از این راه دورنگی به کران باش یا عاقل عاقل زی یا غافل غافل .خاقانی .
-
غافل بودن
لغتنامه دهخدا
غافل بودن . [ ف ِ دَ ] (مص مرکب ) حالت غفلت و بی خبری داشتن . غافلی : غافل بودن نه ز فرزانگیست غافلی از جمله ٔ دیوانگیست .نظامی .
-
غافل خواندن
لغتنامه دهخدا
غافل خواندن .[ ف ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) غافل شمردن . تغفیل .
-
غافل شمردن
لغتنامه دهخدا
غافل شمردن . [ ف ِ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) تغفیل . (منتهی الارب ). غافل خواندن .
-
غافل کردن
لغتنامه دهخدا
غافل کردن . [ ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گول زدن . فریب دادن . اِغفال . (ترجمان القرآن جرجانی ).
-
غافل گردانیدن
لغتنامه دهخدا
غافل گردانیدن . [ ف ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اِغفال . اِذهال .
-
غافل گرفتن
لغتنامه دهخدا
غافل گرفتن . [ ف ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) (کسی را...) اغتفال . (تاج المصادر بیهقی ). ناگاه گرفتن کسی را.
-
غافل دل
لغتنامه دهخدا
غافل دل . [ ف ِ دِ ] (ص مرکب ) آنکه غافل باشد. کسی که خاطر او به غفلت گراید: رجل ٌ سَرِف ُ الفؤاد؛ مرد غافل دل خطاکار. (منتهی الارب ).
-
غافل گونه
لغتنامه دهخدا
غافل گونه . [ ف ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) مانند غافل . غافل وار : پادشاه اسلام لشکریان خود را غافل گونه دید و از استعداد جنگ ذاهل ... (تاریخ غازانی ص 126).
-
غافل وار
لغتنامه دهخدا
غافل وار. [ ف ِ ] (ص مرکب ) چون غافل .مانند غافل . غافل گونه : از برای تو فخ نهند و تو غافل وار روزگار می بری . (سندبادنامه ص 325).
-
جستوجو در متن
-
اذهال
لغتنامه دهخدا
اذهال . [ اِ ] (ع مص ) غافل کردن . (مؤید الفضلاء). غافل گردانیدن . فراموشانیدن : اذهله الأمر اذهالاً و اذهله عنه . || غافل شدن . (آنندراج ). فراموش کردن .
-
لهیان
لغتنامه دهخدا
لهیان . [ ل ُهَْ ] (ع مص ) لهی ّ. مشغول از چیزی شدن و دست بداشتن از آن . (زوزنی ).روی گردانیدن . || غافل شدن . || دوست داشتن چیزی را و شگفتی از آن . (منتهی الارب ).