کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غافلگیر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غف
لغتنامه دهخدا
غف . [ غ َف ف ] (ع اِ) برگ خشک شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگ تری که خشک شود. (از اقرب الموارد). || (مص ) به حیله به دست آوردن . به دست آوردن از راه ملایمت و زبردستی ، مثلاً در مورد جلب توجه نیک کسی استعمال کنند. || گول زدن . فریفتن . || دسیسه ...
-
غافل گیر
لغتنامه دهخدا
غافل گیر. [ ف ِ ] (نف مرکب ) کسی که بی خبر بر کسی حمله ور شود. (آنندراج ).غافل گیرنده . سگ غافلگیر، سگ هرزه مَرَس : بکش سگ را مهل تا پیر گردد که چون شد پیر غافل گیر گردد.|| (ن مف مرکب ) به غفلت گرفته شده . و با کلمات کردن و شدن و گشتن ترکیب شود: غافل...
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) ناگهان ترسناک گشتن ، پس قدرت حرکت نماندن . متحیر و سرگشته گردیدن و لرزیدن پای . (از منتهی الارب ). مدهوش شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). غافلگیر کردن ترس کسی را، و از دست دادن قدرت پس و پیش رفتن ، و گویند مبهوت و...
-
کاروان زدن
لغتنامه دهخدا
کاروان زدن . [ کارْ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) حمله ٔ دزدان به کاروان و غافلگیر کردن مسافران : کاروانی زده شد کار گروهی سره شد. لبیبی .اگر سلطان دفع دزدان نکند به بازوی خود کاروان میزند. (مجالس سعدی ص 21).
-
موش خرما
لغتنامه دهخدا
موش خرما. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) جانوری است معروف که به هندی گلهری گویند. (از آنندراج )(از غیاث ). پستانداری است کوچک از راسته ٔ جوندگان ودانه خواران که جثه اش به اندازه ٔ یک سنجاب است . این جانور نسبتاً فربه و دارای دمی کوتاه و پرمو و رنگ قهوه ای است ، ...
-
غدر
لغتنامه دهخدا
غدر. [ غ َ ] (ع مص ) بیوفائی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). بیوفائی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). نقض عهد و خیانت ، و گویند غدر برای معنی اخلال در چیزی و ترک آن وضع شده و معنی نقض عهد از آن مأخوذ است . (از اقرب الموارد). ضد وف...
-
بابل
لغتنامه دهخدا
بابل . [ ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) نام شهری است مشهور در وسط عراق و عراق وسط عالم است پس به این اعتبار بابل مرکز دایره ٔ عالم باشد و از مداین سبعه ٔعراق عرب است و در کنار فرات بر جانب شرقی واقع شده و از اقلیم سیم باشد و آنرا قینان بن انوش بن شیث علیه السلام...