کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غاد
لغتنامه دهخدا
غاد. [ غادد ] (ع ص ) نعت فاعلی از غدّ. || شتر طاعون زده . (منتهی الارب ). || دارای غُدة. غد البعیر... اصابه الغدد و صار ذاغدة فهو غادو مغدود. (اقرب الموارد). ج ، غداد. (تاج العروس ).
-
واژههای همآوا
-
قاد
لغتنامه دهخدا
قاد. (ع اِ) اندازه . (مهذب الاسماء).مقدار. (آنندراج ). بینی و بینه قاد رمح . (ناظم الاطباء)؛ فاصله ٔ میان من و او به اندازه ٔ یک نیزه است .
-
قعد
لغتنامه دهخدا
قعد. [ ق َ ] (ع اِ) مصاحب و همنشین . (آنندراج ).
-
قعد
لغتنامه دهخدا
قعد. [ ق َ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قاعد، چون خدم ج ِ خادم . || خوارج . || آنانکه دیوان ندارند. || آنانکه به کارزار روند. || عذره . || (اِمص ) ان یکون بوظیف البعیر استرخاء و تطامن . (اقرب الموارد).
-
قعد
لغتنامه دهخدا
قعد. [ ق ُ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَعود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قعود شود.
-
جستوجو در متن
-
غد
لغتنامه دهخدا
غد. [ غ َدد ] (ع مص ) غد البعیر؛ طاعون زده گردیدن شتر. (منتهی الارب ) . غد البعیر و غد علی المجهول غداً: اصابه الغدد، و غد البعیر: صار ذاغدة فهو غاد و مغدود، و قیل لایقال مغدود. (اقرب الموارد). || دزی غَدّ را به معنی یک نوع بیماری انسان آورده و به ای...
-
لمیس
لغتنامه دهخدا
لمیس . [ ل َ ] (اِخ ) جارة عبداﷲبن طاهر. مغنیة من مغنیات العصر العباسی المجیدات صنع اسحاق الموصلی لحنة:اما وی ان المال غاد و رائح و یبقی من المال الاحادیث و الذکروقد علم الاقوام لو ان حاتماًیرید ثراء المال کان له وفر.وکان اسحاق کثیرالملازمة لعبداﷲبن ...
-
پن تاپل
لغتنامه دهخدا
پن تاپل . [ پ َ پ ُ ] (اِخ ) نامی است که در قدیم به بسیاری از کوره ها که شامل پنج شهر بزرگ بود اطلاق میشد مخصوصاً پن تاپل لیبی یا برقه (قورینا یا قیروان ) ارسی نوئه ، افولونی ،برنیس یا برنیقه و پتولمائیس (بطلمیوسیه ) و پن تاپل فلسطین (سُدوم ، غُمُره ...
-
تجنیس مرکب
لغتنامه دهخدا
تجنیس مرکب . [ ت َ س ِ م ُ رَک ْک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چنان بود که دو لفظ متجانس یکی یا هر دو مرکب بود و این دو نوع است ، یکی آنکه در لفظ و خط متشابه باشند و دیگر آنکه در لفظ متشابه و در خط مختلف ، این بازپسین را علی الخصوص تجنیس مفروق خوانند،...
-
حسانة
لغتنامه دهخدا
حسانة. [ ح َس ْ سا ن َ ] (اِخ ) تمیمیة. دختر ابوالحسین . شاعره ٔ اندلسی . وی در کودکی شعر و ادب آموخت و آنگاه که پدر وی درگذشت او دوشیزه بود و شوی و سرپرست و وسیله ٔ معاش نداشت . و از این رو قصیده ای بساخت و به حکم بن عبدالرحمان پادشاه اندلس به قرطبه...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم .[ ت ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعد طائی مکنی به ابوسفانه . مردی سخی و جوانمرد ازقبیله ٔ طی ّ که عرب به سخا و کرم وی مَثل زند: اکرم من حاتم طی . و در فارسی مثل حاتم یا مثل حاتم طائی گویند. و از آن سخت سخی و بخشنده خواهند : ای دریغ آن حر هنگام سخا حا...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج المجامیع...