کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غابر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غابر
لغتنامه دهخدا
غابر. [ ب ِ ] (اِخ ) حصاری است در یمن از اعمال صنعاء. نه به یقین بلکه گمان این است . (معجم البلدان ).
-
غابر
لغتنامه دهخدا
غابر. [ ب ِ ] (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ).
-
غابر
لغتنامه دهخدا
غابر. [ ب ِ ] (ع ص ) باقی و پاینده . ج ، غُبّر. (منتهی الارب ). باقی مانده . بقیه . بمانده . قال ابن عمر: غابره النجس ؛ ای باقیه و منه : فانجیناه و اهله الا امرأته کانت من الغابرین ، ای من الذین بقوا فی دیارهم فهلکوا. هو غابر بنی فلان ؛ ای بقیتهم . ...
-
جستوجو در متن
-
غابرون
لغتنامه دهخدا
غابرون . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غابر.
-
غبر
لغتنامه دهخدا
غبر. [ غ ُب ْ ب َ ] (ع اِ) ج ِ غابر. رجوع به غابر شود. || غبر الشی ٔ؛ بقیته . ج ، غبرات . و غبراللیل ؛ مآخیره . و غُیَّرالحیض ؛ بقایاه . (قطر المحیط).
-
غابرة
لغتنامه دهخدا
غابرة. [ ب ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث غابر. باقی مانده . (منتهی الارب ). || ملوک غابرة؛ پادشاهان گذشته .
-
غابرین
لغتنامه دهخدا
غابرین . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ غابر در حالت نصب و جر، گذشتگان : خواه بین نور از چراغ آخرین خواه بین نورش ز شمع غابرین .مولوی .
-
سنون
لغتنامه دهخدا
سنون . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سنة. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : در عهد ماضی و سنون غابر در بلادکشمیر... پادشاهی مستولی بود. (سندبادنامه ص 56).
-
غبر
لغتنامه دهخدا
غبر. [ غ ُب ْ ب َ ] (ع اِ) بقیه ٔ چیزی و غالب در بقیه ٔ خون حیض آید و بقیه و پس مانده ٔ از بیماری و شب و از هر چیزی . (منتهی الارب ). باقی تب و باقی بیماری و باقی حیض . (مهذب الاسماء). || و ج ِ غابر. باقی و پاینده و درگذرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج...
-
درگذرنده
لغتنامه دهخدا
درگذرنده . [ دَ گ ُ ذَ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) درگذارنده . عبور کننده . عابر. تجاوز کننده . عِزْهِل . عُزهول . غابر. مارد. مَرید: أجرد؛ بسیار سبقت کننده و درگذارنده . جسر؛ شتر درگذرنده . سهم صارد؛ تیر درگذرنده . عات ، عتی ؛ درگذرنده از حد. کَسوم ، م...
-
خاصکوی
لغتنامه دهخدا
خاصکوی . (اِخ ) یکی از شش حاکم نشینی است که ایالت روم شرقی را تشکیل می دهند و آن در قسمت جنوبی ایالت مزبور قرار دارد. خاصکوی از جنوب به ولایتهای سیروز و ادرنه و از جنوب شرقی به بخش ادرنه و از مشرق به اسمی و از شمال به زغزه ٔ قدیم واز مغرب به فلبه محد...
-
خالیة
لغتنامه دهخدا
خالیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث خالی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زن بیکار و بی عمل . (ناظم الاطباء). || گذشته . غابر. ماضی . منه : قرون خالیة، امم خالیة، ایام خالیة. کلواواشربوا هنیئاً بما اسلفتم فی الایام الخالیة. (قرآن 25/69). تا بر سنن ملوک ماضیه...
-
لوت و پوت
لغتنامه دهخدا
لوت و پوت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خورشها. اقسام مطعوم . غذا. این لغت از توابع است به معنی اقسام خوردنیها و انواع طعامها و مأکولات و مشروبات . (برهان ) : عشق باشد لوت و پوت جانهاجوع از این روی است قوت جانهاشیرخواره کی شناسد ذوق لوت مر پری را ...
-
غادر
لغتنامه دهخدا
غادر. [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غدر. بی وفا. غدار. مرد بی وفا. (منتهی الارب ). غِدّیر. (تاج العروس ). غُدَر. و یقال فی شتم الرجل یا غُدَر؛ ای یا غادر. (اقرب الموارد). غُدور. (تاج العروس ). یا مَغدَر و یا مَغدِر و یا ابن مَغدَر؛ ای یا غادر. و هو مما ...