کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غائلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غائلة
لغتنامه دهخدا
غائلة. [ ءِ ل َ ] (ع اِ) تأنیث غائل . || بدی . (منتهی الارب ). ج ، غوائل . (مهذب الاسماء). فساد.شر. عیب . دشواری . سختی . دشمنانگی . فلان قلیل الغائلة؛ ای قلیل الشر. (دهار). || داهیه . بلا. امری منکر. مهلکة. آفت . || کینه ٔ پوشیده . (منتهی الارب ). ...
-
جستوجو در متن
-
غوائل
لغتنامه دهخدا
غوائل . [ غ َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غائِلة. (دهار)(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غائلة شود.
-
بی غایله
لغتنامه دهخدا
بی غایله . [ غا ی ِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + غایله )بی مخمصه . بی دردسر. بی غائله . رجوع به بی غائله شود.
-
بیغائله
لغتنامه دهخدا
بیغائله . [ ءِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + غائله ) بی دردسر. بی مخمصه . بیغایله . رجوع به غائله شود.
-
توقی جستن
لغتنامه دهخدا
توقی جستن . [ ت َ وَق ْ قی ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دوری جستن . اجتناب کردن . حذر کردن : و از غائله ٔ فتن به خشوع و خضوع توقی جست . (جهانگشای جوینی ).
-
دشمنایگی
لغتنامه دهخدا
دشمنایگی . [ دُ م َ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) عداوت . خصومت . (ناظم الاطباء). دشمنی . دشمناگی . دشمنانگی . بغض . بغضة. شناعة. شحنة. غائلة. (دهار): بغضاء، شحناء؛ دشمنایگی سخت . (دهار).
-
طارقة
لغتنامه دهخدا
طارقة. [ رِ ق َ ] (ع ص ، اِ) حادثة. ج ، طوارق . و منه ؛ اعوذ من طوارق اللیل ؛ ای ماینوب من النوائب فی اللیل . (منتهی الارب ). غائلة. آفة. رجوع به هر دو کلمه شود. || سریری است خرد. تخت کوچک . تخت خرد. || قبیله ٔ مرد. اهل و عشیرت مرد. (منتهی الارب ). خ...
-
شادخور
لغتنامه دهخدا
شادخور. [ خوَرْ / خُر ] (نف مرکب ) شادخواره . (انجمن آرای ناصری ) : طبع تو باد شادخور می بکفت چو جام زردلبر گلرخت ببر بی غم و رنج و غائله . ملک قمی (از آنندراج ).رجوع به شادخوار شود. || (فعل امر) جمله ٔ دعائیه ، گوارای وجود.
-
قاضی طبسی
لغتنامه دهخدا
قاضی طبسی . [ ی ِ طَ ب َ ] (اِخ ) نجم الدین . یکی از بزرگان عهد سلطان ابوسعید بهادرخان است که به دنبال غائله امیر تیمورتاش بن چوپان به دست چوپان به سال 722 به قتل رسید. (حبیب السیر چ قدیم جزء اول از ج 3 ص 72).
-
کری
لغتنامه دهخدا
کری . [ ک َ رَن ْ ] (ع اِ) خواب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آغاز خواب . (غیاث اللغات ). چکرنه . (دهار). || چوبینک نر و کبک سرخ پای . (ناظم الاطباء). مرغ حباری که نر باشد. (غیاث اللغات ). و گفته اند هنگام شکار چوبینک این عبارت را چون گویند: «ا...
-
یارق تغمش
لغتنامه دهخدا
یارق تغمش . [ رُ ت ُ م ِ ] (اِخ ) این کلمه در چندصفحه ٔ تاریخ بیهقی بی آنکه ضبط آن معلوم باشد آمده و چنین مفهوم میشود که نام حاجب جامه دار محمودی بوده است که در دربار مسعود هم بهمین پایه خدمت کرده است . از ترکیب کلمه و هم بنا به تصریح تاریخ بیهقی معل...
-
ابن فولاد
لغتنامه دهخدا
ابن فولاد. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) یکی از ولات آل بویه . او در 406 هَ .ق . بر آل بویه طغیان کرد و حکومت قزوین تقاضا میکرد و در نواحی ری بغارت و راهزنی پرداخت و از فلک المعالی منوچهربن قابوس برای جنگ با مجدالدوله ٔ دیلمی مدد خواست و او با مجدالدوله و مادرش ...
-
مهلکة
لغتنامه دهخدا
مهلکة. [م َ ل َ / ل ِ / ل ُ ک َ ] (ع اِ) مهلکت . مهلکه . جای هلاک . (غیاث ). هلاکی . (مهذب الاسماء). محل هلاک . عاثور. موبق . جای هلاکی . مضیعة. (منتهی الارب ). جای هلاکت . موتغه . غائلة. موردة. (المنجد). تَبّوب . (منتهی الارب ، ماده ٔت ب ب ). موضع و...
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . یکی از رجال بنی امیّه . وی بر نواحی تفلیس و گرجستان و ابخاز استیلا یافت و در زمان متوکل علی اﷲ دعوی استقلال کرد. خلیفه لشکری مأمور رفع غائله ٔ او کرد. سپاهیان بسرداری بغا، وی را گرفته بکشتند در سنه ٔ 238 هَ . ق . ...