کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عیون
لغتنامه دهخدا
عیون . (ع اِ) ج ِ عَین . رجوع به عَین و عُیون (ع اِ) شود.
-
عیون
لغتنامه دهخدا
عیون . [ ع َ ] (ع ص ) رجل عیون ؛ مرد نیک چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شورچشم ، یعنی کسی که نظرش ضرر رساند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شوخ چشم . (دهار). سخت اصابت کننده به چشم . (از اقرب الموارد). ج ، عین ، عُیُن . (منتهی الارب ) (...
-
عیون
لغتنامه دهخدا
عیون . [ ع ُ ] (اِخ ) جایگاهی است در راه بین واسط و مکه ، شامل چشمه های صُماخ و أدَم و مُشَرَّجة، و مردم در آنجا فرودمی آیند. (از معجم البلدان ).
-
عیون
لغتنامه دهخدا
عیون . [ ع ُ ] (اِخ ) شهری است دراندلس از اعمال لبلة، مشهور به جبل العیون . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). و رجوع به جبل العیون شود.
-
عیون
لغتنامه دهخدا
عیون . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَین . رجوع به عَین شود. چشم ها. دیده ها : خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیونست و جفونست و خدود است و قدود. سعدی . || چشمه های آب : که فلانجا حوض آبست و عیون تا دراندازد به حوضت سرنگون . مولوی .- عیون حسین بن زید ؛ چش...
-
عیون
لغتنامه دهخدا
عیون . [ ع ُ] (اِخ ) جایگاهی است در بحرین ، و علی بن مقرب عیونی شاعر بدانجا منسوب است . رجوع به معجم البلدان شود.
-
واژههای مشابه
-
عیون البقر
لغتنامه دهخدا
عیون البقر. [ ع ُ نُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) چشمان گاو. رجوع به عیون و عین شود. || نوعی از انگور گرد سیاه رنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انگوری است سیاه رنگ و غلطان که به شام باشد. (از اقرب الموارد). ابوحنیفه ٔ دینوری گویدعیون البقر انگوری اس...
-
عیون الدیکة
لغتنامه دهخدا
عیون الدیکة. [ ع ُ نُدْ دی َ ک َ ] (ع اِ مرکب ) چشمان خروسها. || ابن رضوان گوید: دانه ای باشد مانند دانه ٔ خرنوب و از آن به گردی گراینده تر است ، سرخ و لغزان ، و نیم درهم آن قوت باه دهد. (از ابن البیطار). و رجوع به عین الدیک شود.
-
بنات عیون
لغتنامه دهخدا
بنات عیون . [ ب َ ت ُ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) جویها و نهرهای کوچک که از عیون و نهرهای بزرگ جدا می شود. (از المرصع).
-
جستوجو در متن
-
مارالیا
لغتنامه دهخدا
مارالیا. (اِخ ) مطران نصیبین بود. کتاب الازمنه از اوست . (عیون الانباء ج 1 ص 72). رجوع به عیون الانباء شود.
-
قراطیس
لغتنامه دهخدا
قراطیس . [ ق َ ] (اِخ ) نام کتابی از افلاطون . (عیون الانباء).
-
عین
لغتنامه دهخدا
عین . [ ع ُ ی ُ ] (ع اِ) ج ِ عیان . (منتهی الارب ). رجوع به عیان شود. || ج ِ عَیون . (منتهی الارب ). رجوع به عیون شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن قلیج ، ملقّب به سیف الدین . وی مدرسه ای وقف کرده بود که ذکر آن در عیون الانباء آمده است . رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 260 شود.