کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عینة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عینة
لغتنامه دهخدا
عینة. [ ن َ ] (ع اِ) وام که در آن وام دهنده را نفعی نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عبارتست از اینکه شخصی نزد شخص دیگر رود و وامی طلب کند. وام دهنده به طمع سودی که از راه وام دادن به دست نمی آید به دادن وام راغب نگردد و گوید این جامه...
-
عینة
لغتنامه دهخدا
عینة. [ ن َ ] (ع مص ) فراخ سیاهی چشم گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عَیَن . رجوع به عین شود.
-
واژههای مشابه
-
عینه
لغتنامه دهخدا
عینه . [ ع َ / ع ِ ن ِ هی / ن َ هو ] (از ع ، ق مرکب ) عین آن . خود آن . ظاهراً مخفف بعینه است که در تشبیهات مستعمل میشود. (آنندراج ) : گل به چشمم عینه پیراهن یوسف نمودگلستان بیت الحزن گردید یعقوب مرا. آقا شاپور طهرانی (از آنندراج ).و رجوع به عین شود....
-
واژههای همآوا
-
اینت
لغتنامه دهخدا
اینت . [ ن ْت ْ / ن َ ] (ضمیر + ضمیر) تو را این ، چنان که گویند:اینت میرسد؛ یعنی تو را این میرسد. (برهان ) (هفت قلزم ). این تو را. (آنندراج ) (انجمن آرا) : چشمت همیشه مانده بدست توانگران تا اینت بدره آرد و آن خز و آن حریر. ناصرخسرو. || (صوت )زهی و ب...
-
جستوجو در متن
-
عشرون
لغتنامه دهخدا
عشرون . [ ع ِ ] (اِخ ) نام جایگاهی است در عینة. (از معجم البلدان ).
-
عرفان
لغتنامه دهخدا
عرفان . [ ع ِ رِف ْ فا ] (اِخ ) گویند جایگاهی است به عینة. (از معجم البلدان ).
-
عرم
لغتنامه دهخدا
عرم . [ ع َ رِ ](اِخ ) نام وادیی است در عینة. (از معجم البلدان ).
-
عزیف
لغتنامه دهخدا
عزیف . [ ع َ ] (اِخ ) نام رملی است در عینة از آن بنی سعد. (از معجم البلدان ).
-
عوام
لغتنامه دهخدا
عوام . [ ع ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام موضعی است در عینة. (از معجم البلدان ).
-
حشاد
لغتنامه دهخدا
حشاد. [ ح َش ْ شا ] (اِخ ) وادی است به عینه . (معجم البلدان ).
-
عین
لغتنامه دهخدا
عین . [ ع َ ی َ ] (ع مص ) فراخ گردیدن سیاهی چشم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).خوب چشم شدن . (آنندراج ). عَینة. رجوع به عینة شود.
-
طمغ
لغتنامه دهخدا
طمغ. [ طَ م َ ] (ع مص ) بسیار روان شدن خیم چشم .گویند: طمغت عینه ؛ اذا اکثر غمصها. (منتهی الارب ).