کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عید اضحی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عید اضحی
لغتنامه دهخدا
عید اضحی . [ دِ اَ حا ] (اِخ ) عید قربان . عید گوسفندکشان . یوم العِداد (از منتهی الارب )، و آن روز دهم ذی حجه باشد. رجوع به اضحی و قربان شود : من او را در عید اضحی به بصره دیدم . (گلستان ).
-
واژههای مشابه
-
عید غدیر
لغتنامه دهخدا
عید غدیر. [ دِ غ َ ] (اِخ ) یا عید غدیر خم . خُم موضعی است مابین مکه ٔ معظمه و مدینه ٔ منوره که روز هجدهم ذی حجه ٔ سال دهم هجرت (حجةالوداع ) حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه » در آنجا صادر گشت و تا امروز روز مزبور نزد امامیه جشنی بزرگ است . (ازآنندراج )...
-
عید فطر
لغتنامه دهخدا
عید فطر. [ دِ ف ِ ] (اِخ ) عید رمضان . (آنندراج ). عید پس از اتمام روزه که روز اول ماه شوال باشد. (ناظم الاطباء). یوم العِداد. (از منتهی الارب ). عید روزه گشادن . رجوع به فطر شود.
-
عید گرفتن
لغتنامه دهخدا
عید گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) جشن گرفتن . برپاکردن عید. عید کردن . رجوع به عید و عید کردن شود.
-
عید گلابی
لغتنامه دهخدا
عید گلابی . [ دِ گ ُ ] (اِخ ) عیدی بود که در عهد اکبرشاه در هندوستان موسوم بود و در آن روز امرا شیشه های گلاب پیشکش میکردند. این رسم در اواسط عهد محمد اورنگ زیب برافتاد. (از آنندراج ) : ز خلقش تا صبا در فیض یابی است به گلشن هر سحر عید گلابی است . ملا...
-
عید مسیح
لغتنامه دهخدا
عید مسیح . [ دِ م َ ] (اِخ ) روز مخصوص نصاری که در آن روز مائده بر حضرت عیسی علیه السلام نازل شد. (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
عید نوروز
لغتنامه دهخدا
عید نوروز. [ دِ ن َ /نُو ] (اِخ ) روز اول فروردین ماه که روز اول سال مردم ایران و اول بهار است . (ناظم الاطباء) : عید قدم مبارک نوروز مژده دادکامسال تازه از پی هم فتحها شود. خاقانی .رجوع به نوروز شود.
-
عید نوگان
لغتنامه دهخدا
عید نوگان . [ دِ ن َ / نُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جشنی که برای یادگاری امر مهم و بزرگی میگیرند. (ناظم الاطباء). رجوع به نوگان شود.
-
جامه ٔ عید
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ عید. [ م َ / م ِ ی ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ای که در روز عید پوشند. (بهار عجم ) (آنندراج ). جامه ٔ نوروز : بهار آمده یارب چه رهن باده کنم منم که جامه ٔ عیدم قبای عریانیست . کلیم (از آنندراج ).پیراهن برگ بر درختان چون جامه ٔ عید نیکبختا...
-
باران عید
لغتنامه دهخدا
باران عید. [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف باران روز عید که گذشت . (آنندراج ). رجوع به باران روز عید شود.
-
بیرستای عید
لغتنامه دهخدا
بیرستای عید. [ رُ ی ِ عی ] (اِ مرکب ) خوشی ساده و خالص . (ناظم الاطباء). رجوع به بیروستائی عید کردن شود.
-
باران روز عید
لغتنامه دهخدا
باران روز عید. [ ن ِ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بارانی که در روز عید بارد. میرزا رضی دانش : وصل یاران چون دهد رو اشک ریزی بدنماست گریه ٔ شادی کم از باران روز عید نیست .(از آنندراج ).
-
بیروستایی عید کردن
لغتنامه دهخدا
بیروستایی عید کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عیش بی مخل و بیمدعی . (انجمن آرا) : بسی کوشیدم اندر پادشایی که تا عیدی کنم بیروستایی . نظامی .رجوع به بیرستای عید شود.