کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیبیاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
یاب
لغتنامه دهخدا
یاب . (ص ) نابود و هرزه و بی ماحصل . ضایع و بکار نیامدنی . (برهان ). هرزه و بی معنی . (آنندراج ). نابود و هرزه و بی معنی . (جهانگیری ). نابودو ضایع و فانی و بی فایده و بیهوده و هرزه و ناچیز وبی ثمر و بی حاصل و بی سود. (ناظم الاطباء) : دنیا خود جست و ...
-
یاب
لغتنامه دهخدا
یاب . (نف مرخم ) پیداکننده . یابنده . (برهان ). یابنده . (جهانگیری ) (آنندراج ). یابنده و پیداکننده مانند باریاب یعنی کسی که اذن دخول در دربار پادشاهی حاصل کرده و می تواند به حضور برود. و راهیاب پیدا کننده ٔ راه . و کامیاب آنکه آرزوی خود را دریافته ا...
-
عیب
لغتنامه دهخدا
عیب . [ ع َ ] (ع اِ) آهو، مقابل فرهنگ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نقیصه . (اقرب الموارد). بدی . نقص . نقصان . (فرهنگ فارسی معین ) : چو بر شاه عیبست بد خواستن بباید به خوبی دل آراستن . فردوسی .نباشد مراعیب کز قلبگاه برانم شوم ...
-
عیب
لغتنامه دهخدا
عیب . [ ع َ ] (ع مص ) عیبناک گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). عیب دار گشتن کالا. (از اقرب الموارد). || عیبناک گردانیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). عیب دار کردن . لازم و متعدی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || دفزک...
-
عیب
لغتنامه دهخدا
عیب . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ عَیبة. رجوع به عیبة شود.
-
گریزنده یاب
لغتنامه دهخدا
گریزنده یاب . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه گریزنده را دریابد. مجازاً اسب تیزتک . اسب تندرو که بدنبال فراری رود و او را بگیرد : همان ترک بیرون زد از صف چو شیرگریزنده یاب ابلقی تند زیر.(گرشاسب نامه ).
-
گنج یاب
لغتنامه دهخدا
گنج یاب . [گ َ ] (نف مرکب ) کسی که گنج پیدا میکند : چرا روی آن کس که شد گنج یاب ز شادی برافروخت چون آفتاب .نظامی .
-
کرامت یاب
لغتنامه دهخدا
کرامت یاب . [ ک َ م َ ] (نف مرکب ) کرامت یابنده . بزرگواری و عزت و نواخت و توقیر یابنده : صاحب عادل کبیر کریم که کرامند از او کرامت یاب .سوزنی .
-
نصرت یاب
لغتنامه دهخدا
نصرت یاب . [ ن ُ رَت ْ ] (نف مرکب ) که پیروزی یابد. که فتح و ظفر نصیبش شود. پیروزمند : علی دلی که به ملک یزیدیان قلمش همان کند که به دین ذوالفقار نصرت یاب .خاقانی .
-
نکته یاب
لغتنامه دهخدا
نکته یاب . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته فهم . دقیقه شناس . که فهم سخن و کنایت کند.
-
سبک یاب
لغتنامه دهخدا
سبک یاب . [ س َ ب ُ ] (نف مرکب ) زودفهم . تیزفهم . سریعالانتقال : کم آسا و دمساز و هنجارجوی سبک یاب و آسان رو و تیزپوی .اسدی .
-
وقت یاب
لغتنامه دهخدا
وقت یاب . [ وَ ] (نف مرکب ) وقت یابنده . آنکه فرصت و موقع به دست آورد. || پیداکننده و نشان دهنده ٔ وقت .
-
دقیقه یاب
لغتنامه دهخدا
دقیقه یاب . [ دَ قی ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) دقیقه یابنده . یابنده ٔ دقیقه . باریک بین و دقیقه شناس و خرده دان . (آنندراج ). کسی که کشف اشکالی را کند، و باریک بین و نکته سنج . (ناظم الاطباء).
-
دره یاب
لغتنامه دهخدا
دره یاب . [ دَ رِ ](اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج . واقع در 53هزارگزی جنوب باختر پاوه و کنار رودخانه ٔ لیله . آب آن از رودخانه ٔ لیله و راه آن مالروو صعب العبور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
راه یاب
لغتنامه دهخدا
راه یاب . (نف مرکب ) راه یابنده .