کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عیبگو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عیبگو
لغتنامه دهخدا
عیبگو. [ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) عیب گوی . عیب گوینده . بدگوی . (ناظم الاطباء). عیب شمارنده : عیب مردم فاش کردن بدترین عیبهاست عیبگو اول کند بی پرده عیب خویش را. آزاد.و رجوع به عیبگوی شود.
-
جستوجو در متن
-
سیه زبان
لغتنامه دهخدا
سیه زبان . [ ی َه ْ زَ ] (ص مرکب ) سیاه زبان . بدزبان . عیبگو. || کسی که دعای بد او اثر کند. (غیاث اللغات ). شخصی که زیر زبانش سخت سیاه باشد و نفرین او تأثیر داشته باشد و او را سق سیاه نیز گویند. (آنندراج ) : پیک بشارتی شد و اشک سفید پی سهم سعادت آم...