کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عکک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عکک
لغتنامه دهخدا
عکک . [ ع َ ک َ ] (اِ) به معنی عکعک است که عکه باشد؛ و آن پرنده ای است سیاه و سفید ازجنس کلاغ . (برهان قاطع). رجوع به عکعک و عقعق شود.
-
عکک
لغتنامه دهخدا
عکک . [ ع َ ک َ ] (ع اِمص ) تیزی و سختی گرما بی باد. (منتهی الارب ). نوزیدن باد. (از اقرب الموارد). ج ، عکِاک . (منتهی الارب ).
-
عکک
لغتنامه دهخدا
عکک . [ ع ُ ک َ ] (ع اِ) ج ِ عُکّة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عُکة شود.
-
جستوجو در متن
-
عکاک
لغتنامه دهخدا
عکاک . [ ع ِ ] (ع اِ) تیزی و سختی گرما بی وزش باد. || ج ِ عَکیک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عکیک شود. || ج ِ عکک .(منتهی الارب ). رجوع به عکک شود. || ج ِ عُکّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عکة شود.
-
عکة
لغتنامه دهخدا
عکة. [ ع ُک ْ ک َ ] (ع ص ) أرض عکة؛ به نعت و اضافه ، سرزمین گرم . (از اقرب الموارد). عَکّة. (منتهی الارب ). رجوع به عَکة شود. || (اِ) خنور مسکه و مشک روغن خرد. (از منتهی الارب ). خیک کوچک برای روغن ، که کوچکتر از «قربة» است ، و از آن جمله است که گوی...