کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عکوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عکوک
لغتنامه دهخدا
عکوک . [ ع َ ک َوْ وَ ] (اِخ ) علی بن جبلةبن مسلم ، از شیعیان خراسان در قرن دوم هجری . رجوع به علی عکوک شود.
-
عکوک
لغتنامه دهخدا
عکوک . [ ع َ ک َوْ وَ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا و گرداندام استوارخلقت و تن دار. || جای درشت و آسان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
علی عکوک
لغتنامه دهخدا
علی عکوک . [ ع َ ی ِ ع َ ک َوْ وَ ] (اِخ )ابن جبلةبن مسلم بن عبدالرحمان ابناوی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به عکوک . از شعرای مشهور عراق بود و اصل او از شیعیان خراسان است . وی در سال 160 هَ . ق . در نزدیکی بغداد متولد شد و غالب اشعارش در مدح ابودلف عج...
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن جبلةبن مسلم بن عبدالرحمان ابناوی ، مکنی به ابوالحسن و مشهور به عکوک . رجوع به علی عکوک شود.
-
علی أبناوی
لغتنامه دهخدا
علی أبناوی . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن جبلةبن مسلم بن عبدالرحمان أبناوی ، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به عکوک . رجوع به علی عکوک شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) عکوک ، شاعر خراسان ، علی بن جبلةبن مسلم بن عبدالرحمن . رجوع به عکوک ... شود.
-
محدثین
لغتنامه دهخدا
محدثین . [ م ُ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُحدَث (در حالت نصبی و جری ).- شعرای محدثین ؛ طبقه ٔ شعرای پس از مولدین . از معاریف آنان اند ابراهیم بن هرمة، ابن اذنیة، ابونواس ، ابوالعتاهیة، طفیل الکنانی ، سلم الخاسر، ابن میادة. صالح بن عبدالقدوس ، ابوعیینة، عب...
-
ابودلف
لغتنامه دهخدا
ابودلف . [ اَ دُ ل َ ] (اِخ ) قاسم بن عیسی بن ادریس بن معقل بن عمیربن شیخ بن معاویةبن خزاعی بن عبدالعزی بن دُلف عجلی . یکی از سرهنگان مأمون خلیفه ومعتصم و یکی از اسخیا و جوانمردان بزرگوار و شجاع وصاحب وقایع مشهوره و صنائع مأثوره . او مرجع ادبا وفضل...
-
غلو
لغتنامه دهخدا
غلو. [ غ ُ ل ُوو ] (ع مص ، اِمص ) غلو در امر؛ درگذشتن از حد آن . (منتهی الارب ). از حد درگذشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ) (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). تجاوز حد. گزاف کاری . گزافه . مبالغه : آفت ملک شش چیز است ، حرم...