کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عُقَدِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) پذرفتاری و پیمان . (منتهی الارب ). پیمان و زینهار. (مهذب الاسماء). قرارداد : پسندیده تر آن است که میان ما دو دوست عهدی باشد و عقدی بدان پیوسته گردد. (تاریخ بیهقی ص 210). چنگ درزده ام در بیعت او به وفای عهد و بری ساختن ذمه و...
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع َ ] (ع مص ) پناه بردن به کسی . (از منتهی الارب ): عقد عنقه اًلیه ؛ به وی پناه برد. (از اقرب الموارد). || بستن ریسمان و بیع. (از منتهی الارب ). محکم کردن و بستن ریسمان و بیع و پیمان و سوگند و از قبیل آن ، و آن در مقابل «حَل ّ» و گشودن است . (...
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع َ ق َ ] (اِخ ) قبیله ای است از بجیلة یا از یمن ، بشربن معاذ و ابوعامر عبدالملک بن عمرو از این قبیله اند. (منتهی الارب ).
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ بسته و برهم نشسته . (منتهی الارب ). ریگ و رمل برهم پیچیده و متراکم . (از اقرب الموارد). || گره زبان . (منتهی الارب ) «عقده »ای است در زبان . || پیچیدگی در دنب گوسفند که مانند عقده و گره است . || نوعی از خرما. (از اق...
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) گره گرفتن زبان . (از منتهی الارب ). حبس شدن و بند آمدن زبان . || بودن «عقده » در زبان شخص . (از اقرب الموارد). رجوع به عقدة شود. || گرفتن فرج ماده سگ سر نره ٔ نر را. (ناظم الاطباء). رجوع به عَقد شود.
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع َ ق ِ ] (ع ص ) بسته زبان در سخن . (منتهی الارب ). آنکه در زبانش «عقده » باشد. (از اقرب الموارد). || شتر نر کوتاه بالا نیک شکیبا بر کار و درشت پشت . (منتهی الارب ). جمل قصیر وصبور بر کار. (از اقرب الموارد). || (اِ)ریگ توده ٔ برهم نشسته . (منت...
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع ِ] (ع اِ) گردن بند و حمیل و رشته ٔ مروارید. (منتهی الارب ). قلاده . (اقرب الموارد). گردن بند زنان ، و یکدانه .(دهار). یکدانه . (السامی فی الاسامی ). سلک مروارید وگلوبند که آن را به هندی هار گویند. (غیاث اللغات ).ج ، عُقود. (منتهی الارب ) (اق...
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ عُقدة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گره ها. رجوع به عقدة شود : و من شر النفاثات فی العقد. (قرآن 4/113)؛ و از شر زنان دمنده ٔ افسون در عقده ها و گره ها:فغان من همه زان زلف بی تکلف اوست فکنده طبع بر او بر هزار گونه عقد. منج...
-
عقد
لغتنامه دهخدا
عقد. [ ع ُ ق َ / ع َ ق ِ ] (اِخ ) موضعی است میان بصره و ضربة. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
عقد نمکین
لغتنامه دهخدا
عقد نمکین . [ ع َ دِ ن َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نکاح متعه . (غیاث اللغات ). متعه . (از آنندراج ). عقد روان . و رجوع به عقد روان شود : دختر رز که بود چون زن بی مهر حرام من به عقد نمکین از چه حلالش نکنم .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
عقد امان
لغتنامه دهخدا
عقد امان . [ ع َ دِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) امان نامه . ج ، عقود امان . (فرهنگ فارسی معین ).
-
عقد انامل
لغتنامه دهخدا
عقد انامل . [ ع َ دِ اَ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عقد الانامل . یکی از طرق علم عقود، و آن شمارش اعداد است بوسیله ٔ باز کردن و بستن انگشتان دست . (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از شمار اعداد که با بندهای انگشتان دستها معمول میدارند. (ناظم الاطباء).نوع...
-
عقد بستن
لغتنامه دهخدا
عقد بستن . [ ع َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) گره زدن . (ناظم الاطباء). ورجوع به عقد شود. || صیغه ٔ شرعی خواندن ، در معاملات . (فرهنگ فارسی معین ). قرارداد بستن . پیمان بستن : قاضی ابوطاهر... با وی ضم کرده شد تا چون نشاط افتد که عهد و عقد بسته آید... قاضی شر...
-
عقد رو
لغتنامه دهخدا
عقد رو. [ ع ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زیب و زیوری چون حلقه ای از گل یا زر و جواهر بر گرد روی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
عقد روان
لغتنامه دهخدا
عقد روان . [ ع َ دِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نکاح متعه . (غیاث اللغات ). متعه که به مذهب اهل تشیع جایز است ، به خلاف اهل سنت و جماعت . عقد نمکین . (آنندراج ) : ای شیشه می عقد دهن بسته نشینی با جام مکن عقد روان دختر رز را.میرزا صائب (از آنندراج ).