کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عُرضه و کفایت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عرضه ساختن
لغتنامه دهخدا
عرضه ساختن . [ ع َ ض َ / ض ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشان دادن . ارائه دادن . عرضه کردن . عرضه دادن : چون بیابد برده ای را خواجه ای عرضه سازد از هنر دیباچه ای .مولوی .
-
عرضه زار
لغتنامه دهخدا
عرضه زار. [ ع َ ض َ / ض ِ ] (اِ مرکب ) جایگاه عرضه . محل جلوه دادن . تجلیگاه . جلوه گاه : ز هر گونه نو جانور صد هزارکند عرض [ زمین ] هزمان در این عرضه زار.اسدی .
-
جستوجو در متن
-
نالایق
لغتنامه دهخدا
نالایق . [ ی ِ ] (ص مرکب ) بی لیاقت . (ناظم الاطباء). که قابلیت و لیاقت ندارد. بی عرضه . بی کفایت . || ناقابل . بی ارزش .کم بها. که لایق و ارجمند و ارزنده نیست : گر به سوی ضعفایت ز تفقد نظری است جان نالایق من پیشکش مختصری است . شمس ملک آرا. || بی منا...
-
بی دست و پا
لغتنامه دهخدا
بی دست و پا. [ دَ ت ُ ] (ص مرکب ) بی دست و پای . آنکه دست و پای ندارد یا ببریدن و یا خلقی .رجوع به دست و پا شود. || بی جربزه . که بچالاکی انجام کاری نتواند. که مهمی کفایت نتواند کرد. بی عرضه و بی کفایت . که کاری از او برنیاید. کم توان درکارها. ظنون ....
-
زادالرکب
لغتنامه دهخدا
زادالرکب . [ دُرْ رَ ] (اِخ ) اسبی که سلیمان علیه السلام به ازد عطا فرمود وقتی که ایشان پیش آن حضرت برسولی آمدند. (آنندراج ). و صاحب عقدالفرید آرد: گروهی از قبیله ٔ ازد که با سلیمان بن داود علیه السلام خویشاوندی داشتند بر او درآمدند و بهنگام بازگشتن ...
-
حاجب
لغتنامه دهخدا
حاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابونصر یکی از حجاب بزرگ سلطان مسعود است که در عهد محمود و اوائل کار مسعود کارهای خرد را عهده دار بود چنانکه در ماه شوال سال 422 هَ . ق . که سلطان مسعود از غزنین بکابل آمد این بونصر زعامت پیلبانان داشت و در این تاریخ سمت حاجبی یا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ الخجستانی . نظامی عروضی در چهار مقاله (چ لیدن ص 26) آرد: احمدبن عبداﷲالخجستانی را پرسیدند که تو مردی خربنده بودی بامیری خراسان چون افتادی ؟ گفت ببادغیس در خجستان روزی دیوان حنظله ٔ بادغیسی همی خواندم بدین دو بیت رسید...
-
ذوالریاستین
لغتنامه دهخدا
ذوالریاستین . [ ذُرْ ریا س َ ت َ ] (اِخ ) خداوند دوسری . صاحب دو ریاست . لقب فضل بن سهل سرخسی . وزیر مأمون خلیفه ٔ عباسی . او از اولاد ملوک فرس و پدرش مجوسی بود و برای تلقیب وی بدین لقب گفته اند از آنرو که هم ریاست دیوان و هم ریاست جیش داشته است . (...
-
امانت
لغتنامه دهخدا
امانت . [ اَ ن َ ] (ع مص ، اِمص ) راستی . ضد خیانت . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (آنندراج ). استواری در راستی . درستکاری . اخلاص و صداقت . امینی . (ناظم الاطباء). امین بودن . (فرهنگ فارسی معین ). امانت یعنی قرار دادن و بجا آوردن مقتضای عدالت در ا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الموفق ، مکنی به ابوالعباس و ملقب بمعتضد. شانزدهمین خلیفه ٔ عباسی . خوندمیر در حبیب السیر ج 1 ص 297 آرد: المعتضد باﷲ ابوالعباس احمدبن الموفق بن المتوکل . بروایت مؤرخان معتمد، معتضد در ایام دولت معتمد شبی در خواب دید که شخ...
-
صاحب دیوان
لغتنامه دهخدا
صاحب دیوان . [ ح ِ دی ] (اِخ ) محمدبن محمد جوینی ، ملقب به شمس الدین . چون هلاکو در آغاز سال 661 هَ . ق . امیر سیف الدین بیتکچی خوارزمی وزیر خویش را بکشت ، وزارت به شمس الدین محمد جوینی که از سال 657 حکومت بغداد داشت سپرد و حکومت این شهر به عطاملک بر...
-
بازنمودن
لغتنامه دهخدا
بازنمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دوباره نمودن . (ناظم الاطباء). دوباره نشان دادن : رخی کزو متصور نمیشود آرام چرا نمودی و دیگر نمی نمائی باز. سعدی (بدایع). || بیان کردن . (ناظم الاطباء). توضیح کردن . تبیین . شرح دادن : این کار بساختند و نش...
-
طرمطاز
لغتنامه دهخدا
طرمطاز. [ ] (اِخ ) (امیر...) پسر بایجوبخشی ، از امرای عصر الجایتو. وی همان شخصی است که الجایتو را به مذهب شیعه متمایل ساخت و سبب آن بنابر گفته ٔ حافظ ابرو در مجمعالتواریخ آن بود که در تاریخ سنه ٔ اثنین و سبعمائة (702 هَ . ق .) که پادشاه غازان خان بود...
-
مدت
لغتنامه دهخدا
مدت . [ م ُدْ دَ ] (ع اِ) لختی از زمان .پاره ای از زمان . (یادداشت مؤلف ). مدة : در این مدت آسایشی یافتم که گه بودم آسایش و گه نبود. مسعودسعد.و این مدت به امید نعمت جاوید بر وی کم از ساعت گذرد. (کلیله و دمنه ).به کم مدت از تاجداران اکنون نبیره نبینی...