کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَنْهَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
آنها
لغتنامه دهخدا
آنها. (ضمیر) ج ِ آن . آنان . ایشان . اوشان : گر آنها که می گفتمی کردمی نکوسیرت وپارسا بودمی .سعدی .
-
انها
لغتنامه دهخدا
انها. [اِ ] (ع اِ) آگاه کردن . (تاریخ بیهقی ) (آنندراج ). خبر دادن . (غیاث اللغات از منتخب اللغة) : خداوندی که در وحدت قدیمست از همه اشیانه اندر وحدتش کثرت نه محدث را از او انها. ناصرخسرو.- انها کردن ؛ آگاه ساختن . اطلاع دادن . خبر دادن : قضات و صاح...
-
جستوجو در متن
-
احمر
لغتنامه دهخدا
احمر. [ اَ م َ ] (اِخ ) نام مولای ام ّسلمه رضی اﷲ عنها.
-
ابوالکنود
لغتنامه دهخدا
ابوالکنود. [ اَ بُل ْ ک َ ] (اِخ ) ثعلبه . تابعی است و از عائشه رضی اﷲ عنها روایت کند.
-
ذکوان
لغتنامه دهخدا
ذکوان . [ ] (اِخ ) مکنی به ابی عمرو. مولی عائشه رضی اﷲ عنها. او حاجب ام ّالمؤمنین عائشه و تابعی است و بعضی او را صحابی گفته اند.
-
ابوقعیس
لغتنامه دهخدا
ابوقعیس . [ اَ ق ُ ع َ ؟ ] (اِخ ) وائل بن افلح . عم رضاعی عائشه رضی اﷲ عنها. صحابی است .
-
ثعلبة
لغتنامه دهخدا
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) تابعی است و از عائشه رضی اﷲ عنها روایت کند و کنیت او ابوالکنود است .
-
زابنة
لغتنامه دهخدا
زابنة. [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) پشته ای است [ تپه ای است ] در وادی و آن منعطف آن باشد. (منتهی الارب ). اکمة فی واد ینعرج عنها. (اقرب الموارد).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) روی عنها حبیب بن زید خرج حدیثها ابولیلی من التجرید. (الاصابة ج 8 ص 183).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا] (اِخ ) بنت سعد. راویة من راویات الحدیث رأت عائشة ام المؤمنین و روت عنها. (اعلام النساء ج 3 ص 1371).
-
استنحاس
لغتنامه دهخدا
استنحاس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خبر پرسیدن و جویای آن بودن . (منتهی الارب ). تجسس : استنحس عنها؛ طلبها و تتبعها بالاستخبار. (اقرب الموارد).
-
کلبی
لغتنامه دهخدا
کلبی . [ ک َ بی ی ] (اِخ ) زیدبن الحارثه الکلبی مولی خدیجه رضی اﷲ عنها. رجوع به زیدبن حارثه در همین لغت نامه و تاریخ گزیده چ نوائی ص 211 شود.
-
زمعة
لغتنامه دهخدا
زمعة. [ زَ ع َ / زَ م َ ع َ ] (اِخ ) پدر سوده ام المؤمنین و پدر برادرش عبداﷲ که صحابی است رضی اﷲ عنه و عنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) الانصاریة. راویة من راویات الحدیث روت عن ام عمارة بنت کعب . و روی عنها حبیب بن زید الانصاری . (اعلام النساء ج 3 ص 1365).