کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَلَّمَهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
علمة
لغتنامه دهخدا
علمة. [ ع َ ل َ م َ ] (ع اِ) بمعنای عُلمة است . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
علمة
لغتنامه دهخدا
علمة. [ ع ُ م َ ] (ع اِ) شکافی است در لب زیرین یا در یکی از دو جانب آن . (منتهی الارب ). کفیدگی در لب بالایین یا در طرف آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
المح
لغتنامه دهخدا
المح . [ اَ م ُ ] (علامت اختصاری ) رمز المحال . نشانه ٔ المحال .
-
جستوجو در متن
-
تدلیه
لغتنامه دهخدا
تدلیه . [ ت َ ] (ع مص ) ربودن عشق دل کسی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء) در حیرت و دل ربودگی افکندن عشق کسی را. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه ) : اسفی علی اسفی الّذی دلهتنی عن علمه فیه علی خفاء. متنبی (از اقرب الموارد).|| در...
-
مثعنجر
لغتنامه دهخدا
مثعنجر. [ م ُ ع َ ج َ ] (ع اِ) آنجا که آب بیشتر بود در دریا. (مهذب الاسماء). میانه ٔ دریا و جای ژرف از آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وسط دریا. (از اقرب الموارد). المثعنجر الماء؛ وسط دریا و آبی که در دریا شبیه آن نباشد. (از محیطالمحیط...
-
سعید
لغتنامه دهخدا
سعید. [ س َ ] (اِخ ) ابن جبیر اسدی کوفی مکنی به ابوعبداﷲ تابعی .وی حبشی الاصل و از موالی بنی حارث بنی اسد بوده . علم را نزد عبداﷲبن عباس و ابن عمر فراگرفت . در علم شطرنج بی نظیر بوده . پس سعید بمکه رفت و خالد قسری او را دستگیر کرد و نزد حجاج فرستاد. ...
-
دانسته
لغتنامه دهخدا
دانسته . [ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از دانستن . معروف . معلوم . (لغت تاریخ بیهقی ). علم : لایحیطون بشی ٔمن علمه . (قرآن 255/2)؛ ای معلومه . (منتهی الارب ).دانسته به بود ز ندانسته . ناصرخسرو. || فهمیده . معقول : مرد دانسته بجان علم و خرد راب...
-
کرسی
لغتنامه دهخدا
کرسی . [ ک ُ سی ی ] (ع اِ) تخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سریر.(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی از چوب که بر آن نشینند. ج ، کَرسی ، کَراسی ّ. و در کلیات است که کرسی چیزی است که بر آن نشینند و از مقعد قاعد برتر نباشد. (از اقرب الموارد). ||...
-
بجدة
لغتنامه دهخدا
بجدة. [ ب َ دَ / ب ُ ج ُ دَ ] (ع اِ) حقیقت کار. کنه آن . اندرون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیت شخص . سرّ کار. (ناظم الاطباء). باطن چیزی . باطن کار. (از اقرب الموارد). هو عالم ببجدة امرک . یعنی او بر باطن کار تو آگاه است . (از اقرب الموارد). || اصل ...
-
شدید
لغتنامه دهخدا
شدید. [ ش َ ] (ع ص ) دلاور. || توانا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، شِداد، اشدّاء. (اقرب الموارد). || بخیل . || سخت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- شدیدالحنزوانه ؛ کنایه است از تکبر و عظمت . (از اقرب الموارد).- شدیدأدید ؛ از اتباع . (مهذب...
-
نبط
لغتنامه دهخدا
نبط. [ ن َ ب َ ] (ع اِ) آب که نخستین ازقعر چاه برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آبی که نخستین از تک چاه برآید. (ناظم الاطباء). اولین آبی که ظاهر شود از چاه چون آن را حفر کنند. (از معجم متن اللغة). نخست آب که پدید آید اندر چاه . (مه...
-
مرة
لغتنامه دهخدا
مرة. [ م ِرْ رَ ] (ع اِ) توانائی و استواری اندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالتی که چیزی بر آن استمرار یابد. ج ، مِرَر. جج ، اَمرار. (اقرب الموارد). || قوت و شدت و توانائی . (از اقرب الموارد). توان . (نصاب ). قوت . (مجمل اللغة). نیرو. (د...
-
غوص
لغتنامه دهخدا
غوص . [ غ َ ] (ع مص ) به آب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ). غوطه خوردن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). به دریا فروشدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). در آب فروشدن . (منتهی الارب ). در آب غوطه زدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رفتن در زیر آب . غطس . (از...