کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَزَمْتَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
عزمة
لغتنامه دهخدا
عزمة. [ ع َ زَ م َ ] (ع ص ) مرد استوار در دوستی و ثابت قدم . (ناظم الاطباء). درست مودت . (از اقرب الموارد). ج ، عُزَم . (ناظم الاطباء).
-
عزمة
لغتنامه دهخدا
عزمة. [ ع َ م َ ] (ع اِ) واجب و ثابت : عزمة من عزمات اﷲ؛ یعنی حقی از حقوق خداوند، یعنی واجبی از آنچه واجب کرده است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ثبات و پایداری : ما لَه عزمة و لا عزیمة؛ او را ثبات وصبری نیست در آنچه قصد میکند. (از...
-
عزمة
لغتنامه دهخدا
عزمة. [ ع َ م َ ] (ع مص ) عَزم (در تمامی معانی ). (از ناظم الاطباء). رجوع به عزم شود.
-
عزمة
لغتنامه دهخدا
عزمة. [ ع ِ م َ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). اِست . (اقرب الموارد). ام عزمة. عَزم .- ام عزمة؛ کون . اِست . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). عِزم . عِزمة.
-
عزمة
لغتنامه دهخدا
عزمة. [ ع ُ م َ ] (ع اِ) نزدیکان و قبیله ٔ مرد. (منتهی الارب ). خانواده و قبیله ٔ شخص . (از اقرب الموارد). ج ، عُزَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
عظمت
لغتنامه دهخدا
عظمت . [ ع َ ظَ م َ ] (ع اِمص ) عظمة. بزرگی . (غیاث اللغات ). بزرگی و کلانی . (فرهنگ فارسی معین ). || بزرگواری و جاه و جلال و شوکت و حشمت و ابهت و شکوه . (ناظم الاطباء). قدر. (غیاث اللغات ). بزرگی قدر و مرتبه و بزرگواری . (فرهنگ فارسی معین ). ملک . ج...
-
عظمة
لغتنامه دهخدا
عظمة. [ ع َ ظَ م َ ] (ع اِمص ) بزرگی و کبر. (منتهی الارب ) (دهار). بزرگ شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). کبر. (اقرب الموارد). || ناز و گردنکشی و نخوت . (منتهی الارب ). تکبر. (دهار). نخوت و زهو. (اقرب الموارد). || عظمة اﷲ؛ بزرگواری ...
-
عظمة
لغتنامه دهخدا
عظمة. [ ع َ ظِ م َ ] (ع ص ) زن آزمند نره ٔ بزرگ . (منتهی الارب ). زنی که آزمند نره ٔ بزرگ و حریص بر آن باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد به نقل از تاج ).
-
عظمة
لغتنامه دهخدا
عظمة. [ ع َ م َ ] (اِخ ) یوسف بن ابراهیم بن عبدالرحمان ، ملقب به عظمة. از شهیدان استقلال سوریه . به سال 1301 هَ .ق . در دمشق متولد شد و فنون جنگ را در آستانه آموخت و با رتبه ٔ «یوزباشی » فارغ التحصیل گشت . پس از جنگ بین المللی اول از همراهان امیر فیص...
-
عظمة
لغتنامه دهخدا
عظمة. [ ع َ م َ ] (ع مص ) زدن استخوان را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عظمة
لغتنامه دهخدا
عظمة. [ ع َ م َ ] (ع مص ) یک قطعه استخوان . (از اقرب الموارد). رجوع به عَظم شود.
-
عظمة
لغتنامه دهخدا
عظمة. [ ع ُ م َ ] (ع اِ) بالشچه ای که زنان بر سرین بندند تا کلان نماید. (منتهی الارب ). به معنی عِظامة است . (از اقرب الموارد). رجوع به عظامة شود.
-
ازمت
لغتنامه دهخدا
ازمت . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) آهسته تر. باوقارتر: فلان ازمت الناس ؛ ای اوقرهم . (منتهی الارب ).
-
ازمة
لغتنامه دهخدا
ازمة. [ اَ زَ م َ ] (ع اِ) سختی . || قحط. ج ، اِزم . (منتهی الارب ).
-
ازمة
لغتنامه دهخدا
ازمة. [ اَ م َ ] (ع مص ) یکبار خوردن بسیری . || (اِ) سختی . || قحط. || (ص ) قحطناک : سنةٌ ازمة. (منتهی الارب ).