کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَبدُل،عَبدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در 100هزارگزی خاور جاسک ، جنوب راه مالرو جاسک - چاه بهار. 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) احمدبن بکربن احمدبن بقیه ٔ فسوی نحوی لغوی . (از ریحانة الادب ج 3 ص 40). و رجوع به احمدبن ابی بکر العبدی شود.
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) در اصطلاح رجال لقب ابراهیم بن خالد عطار و ابراهیم بن نعیم و ادهم بن امیة و جز ایشان است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 60).
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) سفیان بن مصعب ، مکنی به ابومحمد. از شعراء کوفه بود. از اشعار اوست :و قالوا رسول اﷲ ما اختار بعده اماماً و لکنا لانفسنا اخترنااقمنا اماماً ان أقام علی الهدی أطعنا و ان ضل الهدایة قومنا.(از ریحانة الادب ج 3 ص 60).
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) هرم بن حیان عبدی . از اتقیاء زهاد ثمانیه و از خواص اصحاب علی علیه السلام و مصاحب اویس قرنی بود. (از ریحانة الادب ج 5 ص 318).
-
عبدی
لغتنامه دهخدا
عبدی . [ ع َ دی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عبد. (اقرب الموارد). || نسبت است به عبدالقیس ، و عبقی نیز گویند.(اقرب الموارد). منسوب به عبدالقیس و بطنی از جدیله است . (صبح الاعشی ج 1 ص 337). || نسبت است به عبدالقیس از ربیعةبن نزار. (اللباب ج 2 ص 113).
-
عبدل
لغتنامه دهخدا
عبدل . [ ع َ دَ ] (ع اِ) عبد مملوک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
عبدل
لغتنامه دهخدا
عبدل . [ ع َ دُ ] (اِخ ) نام شهرحضرموت است . (معجم البلدان ). رجوع به حضرموت شود.
-
عبدی غوث
لغتنامه دهخدا
عبدی غوث . [ ع َ ی َ غ َ ] (اِخ ) ابن صلاءةبن ربیعة، از بنی الحارث بن کعب از قحطان . شاعری جاهلی و یمانی است . وی صاحب قصیده ای است که مطلع آن این است :ألا لاتلومانی کفی اللوم مابیا.وی به سال 40 هَ . ق . در جنگی اسیر شد و چون او را در کیفیت مردن مخی...
-
عبدی قیسی
لغتنامه دهخدا
عبدی قیسی . [ ع َ ق َ سی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به بنی عبدالقیس بطنی از جدیله . (از صبح الاعشی ج 1 ص 337).
-
عبدی زائی
لغتنامه دهخدا
عبدی زائی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در 2 هزارگزی خاور دشتیاری و یک هزارگزی جنوب راه مالرو دشتیاری به باهوکلات . در جلگه واقع و گرمسیر است و 80 تن سکنه دارد. آب آن از باران تأمین میشود. محصولاتش حبو...
-
علی عبدی
لغتنامه دهخدا
علی عبدی . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن بن اسماعیل عبدی . مکنی به ابوالحسن . از بنی عبدالقیس است . رجوع به علی عبدری (ابن حسن بن اسماعیل بن احمدبن جعفربن ...) شود.
-
علی عبدی
لغتنامه دهخدا
علی عبدی . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن عبدی . مکنی به ابوتمام و مشهور به ابن یزداد. وی قاضی واسط بود و در سال 372 هَ . ق . در همین شهر متولد شد. در حدیث مورد اعتماد و قائل به خلق قرآن نیز بود. او در سال 459 هَ . ق . در واسط درگذشت . (از الا...
-
علی عبدی
لغتنامه دهخدا
علی عبدی . [ ع َ ی ِ ع َ ] (اِخ ) ابن نصربن عقیل بن احمدبن علی بغدادی همام عبدی . مکنی به ابوالحسن . وی شاعر بود و به دمشق نزد الملک العادل رفت و مدتی «امجد» حاکم بعلبک را مدح کرد و در شعبان سال 569 هَ . ق . در دمشق درگذشت . او را دیوان شعری است . (ا...
-
صحار عبدی
لغتنامه دهخدا
صحار عبدی . [ ص ُ رِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به صحاربن عیاش عبدی شود.