کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عوین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عوین
لغتنامه دهخدا
عوین . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) یاری گر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || اسم جمع است عَون را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسم جمع است برای عون ، بمعنی اعوان و یارها. (از اقرب الموارد).
-
عوین
لغتنامه دهخدا
عوین . [ ع ُ وَ ] (اِخ ) نام مردی است . (از منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اوین
لغتنامه دهخدا
اوین . [ اِ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران در 4000 گزی باختر تجریش دارای 836 تن سکنه . تابستان در حدود 50 خانوار اضافه میشود. آب آن از رودخانه ٔ درکه و دوچشمه و محصول آن غلات ، اسپرس و انواع میوه جات سردسیری و شغل اهالی زراعت است . و د...
-
جستوجو در متن
-
ابوعمرو
لغتنامه دهخدا
ابوعمرو. [ اَ ع َم ْرْ ] (اِخ ) القیسی . عمروبن عون معروف به عوین . از روات حدیث است .
-
یاریگر
لغتنامه دهخدا
یاریگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) (مرکب از یاری + ادات فاعلی «گر») مددکار. (از آنندراج ). ممد و معاون . (آنندراج ذیل یارمند). عون . عوین . رافد. (منتهی الارب ). مساعد. کمک کننده . یارمند : گفت [ کیومرث ] مرا یاریگر خدای بسنده است . (ترجمه ٔ طبری ).جاودان شاد...