کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عوید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عوید
لغتنامه دهخدا
عوید. [ ع ُ وَ ] (ع اِ مصغر) مصغر عود. چوب خرد و عصای خرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عود شود.
-
واژههای همآوا
-
اوید
لغتنامه دهخدا
اوید. [ اَ ] (ع اِ) ازدحام مردم . (منتهی الارب ).آواز ازدحام مردم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انبوهی کردن مردم .
-
جستوجو در متن
-
جدعوید
لغتنامه دهخدا
جدعوید. [ ج َ ع َ ] (اِخ ) نام بتی است از بتهای اعراب جنوبی و جد به معنی بخت و عوید نام طائفه ای است . (از تاریخ اسلام دکتر فیاض ص 36).
-
زبیدی
لغتنامه دهخدا
زبیدی . [ زَ ] (اِخ ) خالد. شاعری است اسلامی و دارای آثاری اندک . ابوعبیده معمربن مثنی گوید: خالد زبیدی با جمعی از مردم «زبید» به «سنجار» آمد، در میان آن جمع دو پسرعم او بنامهای ضابی و عوید نیز بودند. روزی به شراب نشستند و از شراب سنجار نوشیدند، پس ا...
-
خالد زبیدی یمنی
لغتنامه دهخدا
خالد زبیدی یمنی . [ ل ِ دِ زَ ی ِ ی َ م َ ](اِخ ) وی شاعر تنگدست اسلامی است . ابوعبیدة معمربن مثنی میگوید: خالد زبیدی با جماعتی از زبید به سنجار آمد و در بین همراهانش دو پسرعم او به اسامی «ضائی » و «عوید» بودند روزی آنها از شراب سنجار نوشیدند و میل ب...