کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عون الرفیق
لغتنامه دهخدا
عون الرفیق . [ ع َ نُرْ رَ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالمعین بن عون . شریف حسنی و از امرای مکه بود. وی بسال 1256 هَ . ق . در مکه متولد شد و از طرف پدرش شریف حسین نیابت امارت آنجا را یافت و بسال 1299 هَ . ق . والی آنجا گشت . او مردی جبار و سرکش بود و مردم...
-
عون الدین
لغتنامه دهخدا
عون الدین . [ ع َ نُدْ دی ] (اِخ ) یحیی بن محمدبن هبیرةبن سعد، مکنی به ابوالمظفر. وزیر دوره ٔ عباسیان بود. رجوع به هبیرة و دستورالوزراء ص 93 و تجارب السلف ص 306 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 325 شود.
-
جرجس عون
لغتنامه دهخدا
جرجس عون . [ ج ِ ج ِ ع َ ] (اِخ ) داروساز بود. او راست : 1- الدر المکنون فی الصنائع والفنون . این کتاب بسال 1301 هَ . ق . در زمان حیات مؤلف در قسطنطیة بطبع رسید. 2- صدق البیان فی طب الحیوان . (از معجم المؤلفین ).
-
ابن ابی عون
لغتنامه دهخدا
ابن ابی عون . [ اِ ن ُ اَ ع َ ] (اِخ ) ابراهیم بن احمدبن ابی عون . رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن ابی عون احمدبن ابی النجم شود.
-
حسن عون ا
لغتنامه دهخدا
حسن عون ا. [ ح َ س َ ن ِ ع َ نُل ْ لاه ] (اِخ ) رجوع به حسن عدلی شود.
-
ابراهیم بن ابی عون احمد
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن ابی عون احمد. [ اِ م ِ ن ِ اَ ع َ ن ِ اَ م َ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق ابراهیم ... شود.
-
واژههای همآوا
-
آون
لغتنامه دهخدا
آون . [ وَ ] (ص ، اِ) مخفف آونگ . نگون . معلق . آویزان . آویخته . دروا.- آون کردن میوه ؛ به آونگ کردن آن : همه مردم از دانه خرمن کنندز انگور دوشاب و آون کنند. شمسی (یوسف وزلیخا).
-
آون
لغتنامه دهخدا
آون . [ وِ ] (اِ) در لهجه ٔ عرب اندلس «ابن » بوده و از اینرو کنیه ها مَبْدُوّ بابن عربی که از آن طریق داخل مغرب شده است بهمان صورت باقیست : آون پاس بجای ابن باجه .
-
اون
لغتنامه دهخدا
اون . (ع اِ) ج ِ اِوان . صفه ٔ بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ایوان .
-
اون
لغتنامه دهخدا
اون . [ ] (ترکی ، اِ) آواز. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
اون
لغتنامه دهخدا
اون . [ اَ ] (ع اِ مص ) تن آسایی . || نرمی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) آرام و نرم . (ناظم الاطباء). || آهسته . || رفتار. || یک گوشه ٔ خرجین . || (مص ) آهسته و نرم و آرام رفتن . (منتهی الارب ). (ناظم الاطباء). آهستگی و چربی کردن . (تا...
-
اون
لغتنامه دهخدا
اون . [ اَ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب ). ج ، آونة. (منتهی الارب ).
-
اون
لغتنامه دهخدا
اون . [ اِ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب ).