کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عوض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
عوض کننده
لغتنامه دهخدا
عوض کننده . [ ع ِ وَ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه کسی یا چیزی را تعویض کند.(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عوض و عوض کردن شود.- عوض کننده ٔ قراول ؛ (اصطلاح نظامی ) پاس بخش . (از فرهنگ فارسی معین ). آنکه نگهبان را ازنگهبانی برگیرد و دیگری بجای ا...
-
علیشاه عوض
لغتنامه دهخدا
علیشاه عوض . [ ع َ ع ِ / ع َ وَ ] (اِخ ) ده مرکزی بخش شهریار، تابع شهرستان تهران . واقع در 30هزارگزی باختر تهران . ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل ، و 2964 تن سکنه . آب آن از قنات جدید و از رودخانه ٔ کرج تأمین می شود. و محصول آن غلات ، انگ...
-
باغ عوض
لغتنامه دهخدا
باغ عوض . [ ع َ وَ ] (اِخ ) یکفرسخ و نیم میانه ٔ شمال و مغرب جهرم است . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان جلگاه بخش کوهک شهرستان جهرم که در 15 هزارگزی شمال باختر جهرم بر کنار راه فرعی جهرم به هکان در جلگه واقع است . ناحیه ای است گرمسیر و دارای 1...
-
تنوین عوض
لغتنامه دهخدا
تنوین عوض . [ ت َن ْ، ن ِ ع ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنوینی را گویند که بجای حرف اصلی یا زائد محذوف و یا بجای مضاف الیه محذوف مفرد یا جمله به آخر کلمه ملحق شود چنانکه در «حوار» که در اصل «حواری » بوده و تنوین «جندل » که بجای الف «جنادل » بوده ...
-
جرجس عوض
لغتنامه دهخدا
جرجس عوض . [ ج ِ ج ِ ؟ ] (اِخ ) فیلوثاؤس . او راست : 1- الباکورة المنیرة فی لعبة الشطرنج الشهیرة. که در قاهره بطبع رسیده است . 2- تاریخ الایفومانس فیلوثاؤس عوض . 3-ذکری مصلح عظیم لمضی خمسین سنة علی وفاة الانبا. 4- کیرلس الرابع بطریرک الاقباط. (از م...
-
کلاته علی عوض
لغتنامه دهخدا
کلاته علی عوض . [ ک َ ت ِ ع َ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عرب خانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند. محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
واژههای همآوا
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. (ع ص ، اِ) ج ِ عائذ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن را بر «عوذات » جمع بندند. (از اقرب الموارد). رجوع به عائذ و عوذات شود.
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. [ ع َ ] (اِخ ) ابن غالب مصری ، مکنی به ابوثراد. رجوع به ابوثراد شود.
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. [ ع َ ] (اِخ ) ابن غالب بن قطیعة، از عبس بن بغیض ، از قحطان . جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی از التاج ج 2 ص 571 و نهایةالارب ص 308). و رجوع به عوذی شود.
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. [ ع َ ] (ع مص ) اندخسیدن و پناه بردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملتجی گشتن و پناه جستن . (از اقرب الموارد). عیاذ. معاذ. معاذة. رجوع به عیاذ و معاذ و معاذة شود.- عوذاً باﷲ منک ؛ پناه میبرم بخدااز تو. (از منتهی الارب ) (...
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. [ ع َ وَ ] (ع اِ) پناه جای . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملجاء. (اقرب الموارد). || برگ فروریخته از درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطب...
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. [ ع َ وَ ] (ع مص ) ناپسند داشتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). کراهت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عَواذ. (اقرب الموارد). رجوع به عواذ شود.
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. [ ع ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ عَوذة. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به عوذة شود.
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ. [ ع ُوْ وَ ] (ع اِ) گیاه در بن خار رسته ، یا در زمین درشت و دشوار که شتر بدان نرسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبات و گیاه که در ریشه ٔ خار باشد و یادر پایه و ریشه ٔ تپه و درخت و یا سنگ باشد که آن رابپوشاند، و یا در مکانی سخت و درشت باشد که مال ...
-
عوذ
لغتنامه دهخدا
عوذ.[ ع َ ] (اِخ ) ابن سودبن حجربن عمران ، از مزیقیاء، از قحطان . جدی است جاهلی . (از الاعلام زرکلی از التاج ج 2 ص 571 و نهایةالارب ص 308). و رجوع به عوذی شود.