کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عورت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عورت
لغتنامه دهخدا
عورت . [ ع َ رَ ] (ع اِ) عورة. امری که شخص از آن شرم دارد. (فرهنگ فارسی معین ). کار زشت : تو عورت جهل را نمی بینی آنگاه شود به چشم تو پیدا. ناصرخسرو.گفت تو دانی که این مردم را بر تو حق است ... اگر عورتی آید از ایشان تو اولی تری که بپوشی ... گفت کدام ...
-
واژههای مشابه
-
عورت پوش
لغتنامه دهخدا
عورت پوش . [ ع َ / عُو رَ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) عورت پوشنده . آنچه مواضع مستقبح الذکر را بپوشاند. (فرهنگ فارسی معین ). تنبان و زیرجامه و ازار. (ناظم الاطباء) : گفت ای برادران این پیراهن را بر من گذارید که اگر بمیرم کفن من باشد و اگر زنده بمانم عورت ...
-
ساتر عورت
لغتنامه دهخدا
ساتر عورت . [ ت ِ رِ ع َ رَ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) آنچه بدان عورت را پوشند، مانند زیر جامه و یا لنگ و یا پارچه ٔ دیگر. آنچه عورت مرد و زن را از نامحرم می پوشاند. || در اصطلاح فقهی ، آنچه نمازگزار از لباس همراه خود گیرد.
-
قره عورت
لغتنامه دهخدا
قره عورت . [ ق َ رَ عُو رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز واقعدر 30 هزارگزی باختر سراسکند و 10 هزارگزی خط آهن میانه به مراغه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 230 تن . آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غ...
-
واژههای همآوا
-
عورة
لغتنامه دهخدا
عورة. [ ع َ رَ] (ع اِ) اندام شرم مردم ، و آن بین ناف تا زانو باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). شرم جای مردم . (دهار). اندام شرمگاه مردم ، یعنی از ناف تا زانو. (ناظم الاطباء). سواءة، بجهت زشت بودن ِ نگریستن به آن . (از اقرب الموارد). || هرچه از ن...
-
عورة
لغتنامه دهخدا
عورة. [ ع َ وِ رَ ] (ع ص ) مؤنث عَوِر. رجوع به عور شود. || صاحب عورت و خلل ،و از آن جمله است آیه ٔ «اًن بیوتنا عورة» (که ابن عباس و جماعتی دیگر آن رابه کسر واو خوانده اند)؛ یعنی خانه های ما دارای عورت و خلل است . (از منتهی الارب ). رجوع به عَوْرة شو...
-
اورة
لغتنامه دهخدا
اورة. [ اَ وِ رَ ] (ع ص ) ارض اورة؛ زمین سخت خشک . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ساتر
لغتنامه دهخدا
ساتر. [ ت ِ ] (ع ص ، اِ) پوشنده . (آنندراج ). || پوشش . || روپوش . سرپوش .- ساتر عورت ؛ پوشنده ٔ عورت . عورت پوش .
-
سوءة
لغتنامه دهخدا
سوءة. [ س َ ءَ ] (ع اِ) عورت . رجوع به سواءة شود.
-
مستعقب
لغتنامه دهخدا
مستعقب . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعقاب . عورت و شکوخه خواهنده از کسی . (منتهی الارب ). عورت یالغزش کسی را خواهنده . (اقرب الموارد). || پیروی کننده . (ناظم الاطباء). رجوع به استعقاب شود.
-
کون لختی
لغتنامه دهخدا
کون لختی . [ ل ُ ] (حامص مرکب ) برهنگی کون و عورت کسی . (فرهنگ فارسی معین ). کون برهنگی .
-
فرج
لغتنامه دهخدا
فرج . [ ف َ رِ ] (ع ص ) پیوسته گشاده عورت . (منتهی الارب ). مردی که پیوسته عورتش گشاده باشد. (از لسان العرب ).