کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عن قریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اباً عن جد
لغتنامه دهخدا
اباً عن جد. [ اَ بَن ْ ع َ ج َدْ دِن ْ ] (ع ق مرکب ) پدر بر پدر. پشت در پشت .
-
کابراً عن کابر
لغتنامه دهخدا
کابراً عن کابر. [ ب ِ رَن ْ ع َ ب ِ رِن ْ ] (ع ق مرکب ) بزرگ از بزرگ . || پدر در پدر از بزرگان : اموال و اسلحه ٔ ایشان که کابراً عن کابر بل کافراً عن کافر میراث رسیده بود بغنیمت بیاوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
خلفاً عن سلف
لغتنامه دهخدا
خلفاً عن سلف . [ خ َ ل َ فَن ْ ع َ س َ ل َ فِن ْ ] (ع ق مرکب ) پشت در پشت . پدر در پدر. (یادداشت بخط مؤلف ) : از آن روز الی یومنا هذا نهاراً و جهاراً خلفاً عن سلف ایشان را لعنت می کنند. (کتاب النقض ).
-
حاشا عن السامعین
لغتنامه دهخدا
حاشا عن السامعین . [ ع َ نِس ْ سا م ِ ](ع صوت مرکب ) دور از جناب شما. رجوع به حاشا شود.
-
واژههای همآوا
-
عنقریب
لغتنامه دهخدا
عنقریب . [ ع َ ق َ ] (ع ق مرکب ) عن قریب . مرکب ازعن + قریب . بزودی . بهمین زودی . بهمین نزدیکی . زود. زود باشد که . در این نزدیکی . تا نه دیر : به اعتماد وفا نقد عمر صرف مکن که عنقریب تو بی زر شوی و او بیزار. سعدی .که سالوک این منزلم عنقریب بد از نی...
-
جستوجو در متن
-
ماسیأتی
لغتنامه دهخدا
ماسیأتی . [ س َ ی َءْ ] (ع اِ مرکب ) آنچه عن قریب خواهد آمد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ماسیجی
لغتنامه دهخدا
ماسیجی ٔ. [ س َ ی َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه عن قریب آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماسیأتی .
-
ماسیکون
لغتنامه دهخدا
ماسیکون . [س َ ی َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه عن قریب خواهد آمد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
عماقریب
لغتنامه دهخدا
عماقریب . [ ع َم ْ ما ق َ ] (از ع ، ق مرکب ) (از: عن ، حرف جر + ما، زائد + قریب ) در زمان کمی . در این نزدیکی . بزودی . (ناظم الاطباء).
-
سکوب
لغتنامه دهخدا
سکوب . [ س َ ] (ع ص ) آب ریزان . (آنندراج ). ابر آب ریزان . ج ِ سکب . (مهذب الاسماء). سیالة التی یصب علی العضوقلیلا قلیلا عن قریب قال ابوالفرج الفرق بینه و بین النطول ان النطول یستعمل فی الشی ٔ الرقیق . ج ، سکوبات .
-
خاطرآزرده
لغتنامه دهخدا
خاطرآزرده . [ طِ زَ / زُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) شخص ملول . شخص متأثر. شخصی که بی علتی او راناراحت کرده باشند یا ناراحت شده باشد : تبه گردد آن مملکت عن قریب کزو خاطرآزرده گردد غریب .(بوستان ).
-
عنقریب
لغتنامه دهخدا
عنقریب . [ ع َ ق َ ] (ع ق مرکب ) عن قریب . مرکب ازعن + قریب . بزودی . بهمین زودی . بهمین نزدیکی . زود. زود باشد که . در این نزدیکی . تا نه دیر : به اعتماد وفا نقد عمر صرف مکن که عنقریب تو بی زر شوی و او بیزار. سعدی .که سالوک این منزلم عنقریب بد از نی...
-
تناحر
لغتنامه دهخدا
تناحر. [ ت َ ح ُ ](ع مص ) یکدیگر را کشتن . (زوزنی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (آنندراج ). تناحر القوم علی الامر؛ همدیگر حریصی کردند بر آن چندانکه قریب شدند که به کشش پیوندند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || همدیگر مقابل شدن هر دو س...