کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنیف
لغتنامه دهخدا
عنیف . [ ع َ ] (ع ص ) درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضد رفیق . رفق ناکننده . (از اقرب الموارد). || سخن درشت ، و سیر سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت و شدید از گفتار و حرکت . (از اقرب الموارد). خشن : و من در مقابله...
-
واژههای همآوا
-
انیف
لغتنامه دهخدا
انیف . [ اَ ] (ع اِ) آهن نرم . || کوه رویاننده ٔ نبات پیش از جمیع زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
عنف
لغتنامه دهخدا
عنف . [ ع ُ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عنیف . رجوع به عنیف شود.
-
وذح
لغتنامه دهخدا
وذح . [ وَ ] (ع مص ) حرکت و سیر شدید کردن . (اقرب الموارد) (المنجد). سیر کردن ، سیر عنیف . || گرد آوردن گوسفندان و مانند آنها را. (ناظم الاطباء).
-
ذوح
لغتنامه دهخدا
ذوح . [ ذَ ] (ع مص ) سخت رفتن . (منتهی الارب ). رفتار درشت و عنیف . السیرالعنیف . (تاج المصادر بیهقی ). || گرد آوردن گوسفندان و مانند آن .
-
اعنف
لغتنامه دهخدا
اعنف . [ اَ ن َ ] (ع ص ) عَنیف ، بمعنی درشت و مقابل رفیق است ، چنانکه «اوجل » بمعنی وَجِل است . «و انت بهز المشرفیة اعنف ». (از ذیل اقرب الموارد).
-
رگ برگ شدن
لغتنامه دهخدا
رگ برگ شدن . [ رَ ب ِ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیچیدن عضوی از جاندار به طوری که رگها از جای خود دور شود. (فرهنگ نظام ). التواء و پیچیدگی در عرقی برای حرکت عنیف و سخت و سقوط و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). پیچیدن رگی در مفصلی در اثر حرکتی سخت و یا زمین خ...
-
مخاطبات
لغتنامه دهخدا
مخاطبات . [ م ُ طَ ] (ع اِ) باهم کلام کردن ها. (غیاث ) (آنندراج ). || گاهی مراد از آن مراسلات و مکاتبات باشد. (غیاث ) (آنندراج ). مراسلات و مکاتبات . (ناظم الاطباء) : بر قاعده ٔ معهود مناشیر وامثله و مخاطبات به تازی نویسند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ت...
-
تمالک
لغتنامه دهخدا
تمالک . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) مالک نفس گشتن : تمالک عنه ؛ مالک نفس وی گشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماسک . (اقرب الموارد). مالک نفس خود شدن و بمعنی اختیار و طاقت مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : ماتمالک َ ان فعل َ او ع...
-
مجاهرت
لغتنامه دهخدا
مجاهرت . [ م ُ هََ / هَِ رَ ] (ع مص ) مجاهرة. دشمنی کردن : ایلک فرصت امکان مجاهرت و مکاشرت نگاه داشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 292). || آشکار کردن . و رجوع به مجاهرة شود.- به عصیان یا به کلمه ٔ عصیان مجاهرت کردن (نمودن ) ؛ نافرمانی و گردنکشی...
-
بازانک
لغتنامه دهخدا
بازانک . [ ک ِ ] (حرف ربط مرکب ) یا بازآنکه . بمعنی با آنکه : پس شرط است که نعمت در طاعت صرف کنی و به معصیت صرف نکنی چنانکه فرمان است بازآنک وی را در هیچ حظ ونصیب نیست که وی منزه است . (کیمیای سعادت ). یکی عبداﷲ مبارک را گفت یا زاهد، گفت عمر عبدالعزی...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن اسرائیل الانباری مکنی به ابوجعفر. او نخست کاتب منتصر بود، بقول صاحب حبیب السیر، احمدبن اسرائیل سمت کتابت منتصر را هنگام ولیعهدی وی داشته است و سپس در محرم سال 252 هَ . ق . وزارت معتزیافت و به سال 255 هَ . ق . صالح وصیف سردا...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت طریف التغلبیة. شاعرة من شواعر العرب فی الدولة العباسیة کان اخوها الولیدبن طریف الشیبانی رأس الخوارج و اشدهم بأساً و صولة و اشجعهم فاشتدت شوکته و طالت ایامه فوجه الیه الرشید یزیدبن مزیدالشیبانی فجعل یخاتله و یماکره . و ک...