کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عنوة
لغتنامه دهخدا
عنوة. [ ع َن ْ وَ ] (ع اِمص ) برآورش . اسم مصدر است .(منتهی الارب ) (آنندراج ). اخراج و برآوردگی و برآورش . (ناظم الاطباء). اسم است از «عنا الشی ٔ»، یعنی ظاهرکردن . (از اقرب الموارد). || غلبه و قهر و چیرگی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم ا...
-
واژههای همآوا
-
انوح
لغتنامه دهخدا
انوح . [ اَ ] (ع ص ) بخیل که چون چیزی از او بخواهند تنحنح کند || صوت مع تنحنح . || فرس انوح ؛ اسب بسیارتنفس و اسبی که در رفتن کام لگام بدندان گیرد و سر بجنباند. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
انوح
لغتنامه دهخدا
انوح . [ اُ ](ع مص ) نالیدن . (تاج المصادر بیهقی ). رخیدن و دم برآوردن از مرض و دمه و تاسه و جز آن . (منتهی الارب ). انح . انیح . (ناظم الاطباء). رجوع به انح و انیح شود.
-
انوه
لغتنامه دهخدا
انوه . [ اُ ] (ع مص ) خمیدن از گرانی . خمیدن از ثقل و سنگینی . || حسد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به انه شود.
-
جستوجو در متن
-
صلحاً
لغتنامه دهخدا
صلحاً. [ ص ُ حَن ْ ] (ع ق ) اشغال مکانی را از روی سازش مقابل عنوة. گرفتن چیزی را از کسی به رضامندی بدون جنگ و ستیز. انجام کاری با رضایت خاطر.
-
مفتوح
لغتنامه دهخدا
مفتوح .[ م َ ] (ع ص ) گشاده شده . (آنندراج ). گشاده و باز شده . (ناظم الاطباء). گشاده . گشوده . باز. مقابل مسدود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : درهای داد و انصاف که بواسطه ٔ و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان ، مفتوح و گشاده است مغلق ماندی . (جهانگشای ج...
-
باغون
لغتنامه دهخدا
باغون . (اِخ ) شهری از نواحی بوشنج (پوشنگ ) هرات که گفته شده در سال 31 هَ . ق . مسلمانان آنجا را عنوةً فتح کردند. (از تاج العروس ) (معجم البلدان ). شهری است از مضافات فوشنج در خاک هرات و در کتاب فتوح المسلمین نوشته اند این شهر را در سال 31 هَ . ق . م...
-
اخابث
لغتنامه دهخدا
اخابث . [ اَ ب ِ ](ع ص ، اِ) ج ِ اخبث . || (اِخ ) بنوعک بن عدنان پس از وفات نبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم در سرزمین خود اعلاب ، بین طائف و ساحل ارتداد آوردند و طاهربن أبی هاله بامر ابوبکر بحرب آنان شتافت و در اعلاب باایشان جنگ درپیوست و کشتاری سخت کرد...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن ابی هالة التمیمی الاسدی . وی برادر هند، ربیب ِ (پسرِ زن ِ) پیغامبر صلی اﷲ علیه و آله و سلم بوده است . سیف در اوائل کتاب ردةاز طریق ابوموسی روایت کرده گوید: پیغامبر صلواة اﷲو سلامه علیه پنج نفر را مأمور مخالیف یمن فرمود که من...
-
دوستی
لغتنامه دهخدا
دوستی . (حامص ) حالت و صفت و عمل دوست . محبت و مودت و خیرخواهی و رفاقت و یاری . مهر. ود. وداد. موالات . ولاء. الف . الفت . خلت . اخاء. مواخات . حبابت . خلاف خصومت . مقابل دشمنی . ضد دشمنی و عداوت و بغض . (یادداشت مؤلف ). محبت . یگانگی . صداقت . ولا....
-
حجرالاسود
لغتنامه دهخدا
حجرالاسود. [ ح َ ج َ رُل ْ اَس ْ وَ ] (اِخ )سنگی است سیاه رنگ که بر دیوار رکن کعبه منصوب است وحاجیان هنگام طواف کعبه تبرکاً لمس آن کنند. رجوع به کلمه ٔ حج شود. و پیش از اسلام نیز این سنگ مورد احترام اعراب بوده است . یاقوت گوید:... قال عبداﷲبن العباس ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسین جُرَیْری . مکنی به ابومحمد. از عرفای اواخر مائه ٔسیم و اوایل مائه ٔ چهارم است و بعضی پدرش را حسین بن محمد نوشته اند معاصر است با معتضد و مکتفی و مقتدر و او نیز از فضلای عرفاست وشریعت و طریقت را با هم جمع داشته ...
-
خراج
لغتنامه دهخدا
خراج . [ خ َ ] (ع اِ) باج . جبا. چنذا. هز. آنچه را که پادشاه و حاکم از رعایا گیرند. گفته اند که خراج آن چیزی است که در حاصل مزروعات گیرند و باج آن چیزی است که جهت حق صیانت و حفاظت از سوداگران گیرند. (از ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات آرد: بفتح اول م...