کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنوان موقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
موقةً
لغتنامه دهخدا
موقةً. [ م ُ وَق ْ ق َ تَن ْ ] (از ع ، ق ) عجالتاً. فعلاً. به طور موقت . مقابل دائماً. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به موقت و موقتاً شود.
-
موقت
لغتنامه دهخدا
موقت . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ع ص ) هنگام معین ثابت و محدود. (ناظم الاطباء). هنگام پیداکرده شده . (آنندراج ) (منتهی الارب ).- وقت موقت ؛ هنگام معین . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).وقت محدود معین . (از المنجد). || هرچیز که دارای وقت و هنگام باشد. ناپا...
-
موقت
لغتنامه دهخدا
موقت . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جایی که برای وقت دادن مقرر کرده باشند. (ناظم الاطباء). میقات . (منتهی الارب ). || هنگامی که برای تعیین جای مقرر شده باشد. (ناظم الاطباء). هنگام . ج ، مواقت . (مهذب الاسماء). هنگام . هنگام معلوم شده . (یادداشت مؤلف ).
-
گذرا
لغتنامه دهخدا
گذرا. [ گ ُ ذَ ] (نف ) گذرنده : ما ریگ ته جوئیم شما آب گذرا. || موقت . زودگذر. بی اعتبار.
-
برچین
لغتنامه دهخدا
برچین . [ ب ُ ] (اِ) کارگر موقت که درمزارع گیرند برای درو کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
علی العجالة
لغتنامه دهخدا
علی العجالة. [ ع َ لَل ْ ع ِ ل َ ] (ع ق مرکب ) عجالةً. فعلاً. بطور موقت . و رجوع به عجالة شود.
-
مأموت
لغتنامه دهخدا
مأموت . [م َءْ ] (ع ص ) اجل مأموت ؛ مدت معین و موقت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
امانت گذاشتن
لغتنامه دهخدا
امانت گذاشتن . [ اَ ن َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سپردن چیزی به امانت بکسی . || سپردن مرده بطور موقت بگوری تا سپس بجای دیگر نقل کنند.
-
خدر شدن
لغتنامه دهخدا
خدر شدن . [ خ َ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب )باطل شدن موقت حس لمس اندامی زنده ، کرخت شدن . خواب رفتن . سِر شدن . کَرِخ شدن . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
موقتی
لغتنامه دهخدا
موقتی . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به موقت . آنچه به زمان ناپایدار نسبت دارد: تصمیم موقتی ، تأخیرموقتی . چیزی که پایدار نبود و همیشگی نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه در مدتی محدود و معین به جا ماند. مقابل دایمی . مقابل همیشگی . کلمه ٔ «موقت » همی...
-
غیچ شدن
لغتنامه دهخدا
غیچ شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غیچ شدن دست و جز آن ، سیخ شدن آن . ستیخ و استیخ و شخ شدن دست . بیحرکت و خشک ماندن موقت عضوی چون دست یا پای .
-
هفته بازار
لغتنامه دهخدا
هفته بازار. [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) بازارهای موقت که هفته ای یک بار ترتیب دهند، مثل شنبه بازار، جمعه بازار، دوشنبه بازار. (از یادداشتهای مؤلف ).
-
شش چوب
لغتنامه دهخدا
شش چوب . [ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) مبال اردو. مستراح موقت که در اردوها از چوب سازند. مستراحهای چوبین قابل حمل در اردوها. (یادداشت مؤلف ).
-
صیغه دادن
لغتنامه دهخدا
صیغه دادن . [ غ َ / غ ِ دَ ] (مص مرکب ) دختری یا زنی را به عقد منقطع بمردی شوی دادن . به متعه دادن او را. به نکاح موقت او را بمردی دادن .
-
موقوت
لغتنامه دهخدا
موقوت . [ م َ ] (ع ص ) محدودشده به هنگام . (ناظم الاطباء). هنگام معین کرده شده . (آنندراج ). محدود به اوقات معینه . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موقت شود.- امر موقوت ؛ کار معین که دارای وقت و هنگام باشد.- وقت موقوت ؛ هنگام معین . (منتهی الارب ) (ناظ...