کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنجه
لغتنامه دهخدا
عنجه . [ ع ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) سرشتن و آغشتن . (برهان قاطع) (آنندراج ). سرشتگی و آغشتگی . (ناظم الاطباء). || گرد کردن و جمع نمودن . (برهان قاطع) (آنندراج ). فراهم آمدگی و گردکردگی . (ناظم الاطباء).
-
عنجه
لغتنامه دهخدا
عنجه . [ ع ُج ُه ْ ] (ع ص ) مرد خشک و جافی . (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
عنجة
لغتنامه دهخدا
عنجة. [ ع َ ن َ ج َ ] (ع اِ) بازوی در هودج . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بازوی در هودج که بوسیله ٔ آن ، در را بندند. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
انجح
لغتنامه دهخدا
انجح . [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از نجاح . (یادداشت مؤلف ). فیروزمندتر. (از ناظم الاطباء).