کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنترة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنترة
لغتنامه دهخدا
عنترة. [ ع َ ت َ رَ ] (اِخ ) ابن شدادبن عمروبن معاویةبن قراد عبسی . مشهورترین سواران عرب در جاهلیت بود و از شعرای درجه ٔ اول نیز به شمار می رفت . اصل او از نجد و مادرش زبیبه نام داشت و از اهالی حبشه بود، لذا چهره ٔ عنترة بسیاهی می رفت . وی به عزت نفس...
-
عنترة
لغتنامه دهخدا
عنترة. [ ع َ ت َ رَ ] (اِخ ) والد هارون . رجوع به ابووکیع شود.
-
عنترة
لغتنامه دهخدا
عنترة. [ ع َ ت َ رَ] (اِخ ) مکنی به ابوماویة. رجوع به ابوماویه شود.
-
عنترة
لغتنامه دهخدا
عنترة.[ ع َ ت َ رَ ] (ع مص ) به صدا درآمدن مگس . (از اقرب الموارد). || در سختیها و شداید رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دلاوری نمودن در جنگ . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). شجاع گشتن در جنگ . (از اق...
-
واژههای مشابه
-
اصطبل عنترة
لغتنامه دهخدا
اصطبل عنترة. [ اِ طَ ل ِ ع َ ت َ رَ ] (اِخ )نام جایی میان عقبه ٔ ایله و ینبع بر راه حاج مصر.
-
جستوجو در متن
-
ابوالمغلس
لغتنامه دهخدا
ابوالمغلس . [ اَ بُل ْ م ُ غ َل ْ ل ِ ] (اِخ ) عنترة العبسی . رجوع به عنترة... شود.
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عنتره ؛ از صحابه ٔ حضرت رسول بوده است . (از تاج العروس ).
-
ابوعمرو
لغتنامه دهخدا
ابوعمرو. [ اَع َم ْرْ ] (اِخ ) هارون بن عنتره . از روات حدیث است .
-
ابووکیع
لغتنامه دهخدا
ابووکیع.[ اَ بو وَ ] (اِخ ) عنترة. والد هارون . محدث است .
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن قطیعة. از سلاله ٔ عدنان و جدی جاهلی است که عنتره و حطیئة از نسل او هستند. (اعلام زرکلی ص 757).
-
زبیبه
لغتنامه دهخدا
زبیبه . [ زُ ب َ ب َ ] (اِخ ) مادر عنتره ٔ عبسی و جده ٔ عبدالرحمن بن سمرة. (از تاج العروس ).
-
عنتر
لغتنامه دهخدا
عنتر. [ ع َ ت َ ] (اِخ ) ابن شدادبن عمروبن معاویه ٔ عبسی . رجوع به عنترة (ابن شدادبن ...) شود.
-
لوی النجیرة
لغتنامه دهخدا
لوی النجیرة. [ ل ِ وَن ْ ن ُ ج َ رَ ] (اِخ ) موضعی مذکور در شعر عنترة العبسی . (از معجم البلدان ).