کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عناب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جیلانه
لغتنامه دهخدا
جیلانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) جیلان . عناب . رجوع به جیلان و عناب شود.
-
شیلانک
لغتنامه دهخدا
شیلانک . [ ن َ ] (اِ مرکب ) عُنّاب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به عناب شود.
-
شیدانه
لغتنامه دهخدا
شیدانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) درخت عناب . || عناب . (ناظم الاطباء).
-
عنابة
لغتنامه دهخدا
عنابة. [ ع ُن ْ نا ب َ ] (ع اِ) یک دانه عناب . یکی عناب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عناب شود. || بار پیلو. (منتهی الارب ).
-
زفیزف
لغتنامه دهخدا
زفیزف . [ زَ زَ ] (اِ) درخت عناب . (ناظم الاطباء). عناب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
چیلانه
لغتنامه دهخدا
چیلانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) عناب بن است که آن را سنجد گرگان هم میگویند. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به عناب شود.
-
عنابی
لغتنامه دهخدا
عنابی . [ ع ُن ْ نا ] (ص نسبی ) منسوب به عناب که مشهور است . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رنگی است معروف که رنگ سرخ باشد، و به تخفیف نون هم آمده است . (آنندراج ). رنگ سرخ شبیه به رنگ عناب . (ناظم الاطباء). به رنگ عناب . عنابگون . عناب رنگ .
-
شیزگون
لغتنامه دهخدا
شیزگون . (اِ مرکب ) عناب و درخت آن . (ناظم الاطباء).
-
چیلان
لغتنامه دهخدا
چیلان . (اِ) عناب را گویند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا). عناب بود. (اوبهی ). سنجد گرگانی بود. (صحاح الفرس ). سنجد جیلان . در ترکستان چین نوعی عناب است ریزتر از عناب ایران : سنجد چیلان به دو نیمه شده نقطه ٔ به سرمه به یک یک زده . رودکی .مانند یکی...
-
عنابگون
لغتنامه دهخدا
عنابگون . [ ع ُن ْ نا ] (ص مرکب )هر چیز که به رنگ عناب باشد. سرخ رنگ . (ناظم الاطباء). بگونه و رنگ چون عناب . مجازاً سرخ رنگ : زآن می عنابگون در قدح آبگون ساقی مهتابگون ترکی حورانژاد. منوچهری .دگر سبزی نروید بر لب جوی که آب چشمها عناب گون است .سعدی .
-
عنابستان
لغتنامه دهخدا
عنابستان . [ ع ُن ْ نا ب ِ ] (اِ مرکب ) آنجا که درخت عناب بسیار بود.
-
شیلانه
لغتنامه دهخدا
شیلانه . [ ن َ / ن ِ ] (ترکی ، اِ) به معنی شیلان است . (از آنندراج ). || مجازاً به معنی طعام نیز آمده . (آنندراج ) (انجمن آرا). || نام میوه ای که آنرا عناب نیز گویند. (آنندراج ). عناب . (از فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از ...
-
سیلانه
لغتنامه دهخدا
سیلانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) عناب و آن میوه ای است مانند سنجد و در دواها بکار برند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شیلانه . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). || درخت عناب . (ناظم الاطباء).
-
نبقة
لغتنامه دهخدا
نبقة. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) واحد نبق است . (از اقرب الموارد). یک عدد کُنار. (ناظم الاطباء). || میوه ٔ کنار. میوه ٔ سدر. لوکچه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نبق شود. عناب بری . عناب وحشی . (یادداشت مؤلف ).
-
گهربندی
لغتنامه دهخدا
گهربندی . [ گ ُ هََ ب َ ] (حامص مرکب ) مخفف گوهربندی . عمل گهربند : شکرامرود در شکرخندی عقد عناب در گهربندی .نظامی .