کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عمیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عمیس
لغتنامه دهخدا
عمیس . [ ع َ] (ع ص ) کار دشوار و بی سروته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاری که انجام شدنی نباشد و بر اصلاح آن راهی یافت نشود. (از اقرب الموارد). عموس . رجوع به عَموس شود. ج ، عُمس ، عُمُس . (از ناظم الاطباء).
-
عمیس
لغتنامه دهخدا
عمیس . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن معد. والد اسماء.صحابی است . (منتهی الارب ). در حبیب السیر آمده است که عمیس خثعمی شوهر اول هند بود که از او دخترانی به نام اسماء و زینب و سلمی داشت و شرح حال آنان را ذکر کرده است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 428 شود.
-
عمیس
لغتنامه دهخدا
عمیس . [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن میمون . رجوع به ابوعبیدة شود.
-
واژههای مشابه
-
عمیس الحمائم
لغتنامه دهخدا
عمیس الحمائم . [ ع َ سُل ْ ح َ ءِ ] (اِخ ) وادیی است در راه بدر که آن حضرت (ص ) در آن فرودآمدند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء). وادیی است بین مکه و مدینه بسوی بدر.(از اقرب الموارد). وادیی است بین مَلَل و فَرش که یکی از منازل رسول اﷲ (...
-
ام عمیس
لغتنامه دهخدا
ام عمیس . [ اُم ْ م ِ ع َ ] (اِخ ) دختر سلمة انصاری . از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 263 شود.
-
بنت عمیس
لغتنامه دهخدا
بنت عمیس . [ ب ِ ت ُ ع ُم َ ] (اِخ ) رجوع به اسماء بنت عمیس الخثعمیه شود.
-
واژههای همآوا
-
آمیص
لغتنامه دهخدا
آمیص . (معرب ، اِ) رجوع به آمص شود.
-
امیص
لغتنامه دهخدا
امیص . [ اَ ] (ع اِ) معرب خامیز. (یادداشت مؤلف ). رجوع به خامیز در همین لغت نامه شود.
-
جستوجو در متن
-
عمس
لغتنامه دهخدا
عمس . [ ع ُ / ع ُ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَماس . رجوع به عماس شود. || ج ِ عَموس . رجوع به عموس شود. || ج ِ عَمیس . رجوع به عمیس شود.
-
ابوعبیدة
لغتنامه دهخدا
ابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) عمیس بن میمون . از روات است .
-
زینب
لغتنامه دهخدا
زینب . [ زَ ن َ ] (اِخ ) بنت عمیس . مادرش هند بود. زینب به حباله ٔ نکاح سیدالشهداء حمزه رضی اﷲ عنه درآمد. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 428).
-
عون
لغتنامه دهخدا
عون . [ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابی طالب علیه السلام . مادرش اسماء بنت عمیس بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 584 شود.