کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عموماً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عموماً
لغتنامه دهخدا
عموماً. [ ع ُ مَن ْ ] (ع ق ) بطور عموم . بطوری که شامل همه گردد. (ناظم الاطباء). بالعموم . همگی : در سنه ٔ احدی واربعمائة (401 هَ . ق .) در بلاد خراسان عموماً و در نیشابور خصوصاً قحطی شام ... حادث شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 275).
-
جستوجو در متن
-
برموته
لغتنامه دهخدا
برموته . [ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ) هر چیزی عموماً. (ناظم الاطباء). و رجوع به برموده شود.
-
نوعاً
لغتنامه دهخدا
نوعاً. [ ن َ عَن ْ ] (ع ق ) کلیةً. به طورکلی . عموماً. بیشتر اوقات . به طور معمول . (ناظم الاطباء).
-
نوندول
لغتنامه دهخدا
نوندول .[ ن َ وَ ] (اِ) نبیره ٔ فرزند که فرزند فرزندزاده است عموماً و پسر پسرزاده را گویند خصوصاً. (از برهان ). پسرزاده . (جهانگیری ).
-
غرباسنگ
لغتنامه دهخدا
غرباسنگ . [ غ َ س َ ] (اِ) هرچیز مدور مانند چرخ و شبیه آن عموماً، و دانه ٔ کمانکره خصوصاً. (از فرهنگ شعوری ).
-
وین
لغتنامه دهخدا
وین . (اِ) به معنی رنگ و لون باشد عموماً. (برهان ) (جهانگیری ). || انگور سیاه خصوصاً. (برهان ).
-
سرکحلی
لغتنامه دهخدا
سرکحلی . [ س َ ک ُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) هر چیز سیاه عموماً و ابر تیره ٔ سیاه خصوصاً. (برهان ).
-
کابریله
لغتنامه دهخدا
کابریله . [ ی ُ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) درشکه ٔ سبک چهارچرخه که عموماً دارای کروک است .
-
قاطبةً
لغتنامه دهخدا
قاطبةً. [ طِ ب َ تَن ْ ] (ع ق ) قاطبة. تمام .همه . (آنندراج ). عموماً. جمیعاً. طراً. کلا. کافة.
-
بادبا
لغتنامه دهخدا
بادبا. (اِ) بادپا. بادپای . هر چیز تیز و تندرو عموماً و اسب خصوصاً. (آنندراج ). رجوع به بادپا و بادپای شود.
-
بالعموم
لغتنامه دهخدا
بالعموم . [ بِل ْ ع ُ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + عموم ) عموماً. بطور عموم . (ناظم الاطباء).
-
بالکلیة
لغتنامه دهخدا
بالکلیة. [ بِل ْ ک ُل ْ لی ی َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + کلیة) عموماً. کافةً. قاطبةً. کلیةً.
-
بجملگی
لغتنامه دهخدا
بجملگی . [ب ِ ج ُ ل َ / ل ِ ] (ق مرکب ) عموماً. جمعاً. بالتمام . همگی . (ناظم الاطباء). و رجوع به بجملة و جمله شود.
-
برموده
لغتنامه دهخدا
برموده . [ ب َ دَ / دِ ] (اِ) چیز. شی ٔ. (برهان ) (از آنندراج ). هر چیزی عموماً و هر جسمی . (ناظم الاطباء).